English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
Other Matches
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to lean against something تکیه زدن به چیزی
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
anchored به چیزی بسته شده تکیه داده شده
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
accents : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accented با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accent با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
string out <idiom> کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . چیزی را از کف دادن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
prevented توقف رخ دادن چیزی
prevent توقف رخ دادن چیزی
reimburses خرج چیزی را دادن
reimbursing خرج چیزی را دادن
prevents توقف رخ دادن چیزی
preventing توقف رخ دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
to let something on a lease اجاره دادن چیزی
to rent out something اجاره دادن چیزی
to hire out something کرایه دادن چیزی
boosted افزایش دادن چیزی
put in قرار دادن چیزی در
boost افزایش دادن چیزی
boosting افزایش دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
reimbursed خرج چیزی را دادن
reimburse خرج چیزی را دادن
to book something چیزی را سفارش دادن
to let something on a lease کرایه دادن چیزی
to rent out something کرایه دادن چیزی
to hire out something اجاره دادن چیزی
to put in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut something چیزی را کاهش دادن
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
to buoy something [up] به کسی [چیزی] دل دادن
to lean against something پشت دادن به چیزی
to hand somebody something به کسی چیزی دادن
to pass somebody something به کسی چیزی دادن
push چیزی را زور دادن
to smell [of] بوی [چیزی] دادن
integrating درشکم چیزی جا دادن
integrates درشکم چیزی جا دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
integrate درشکم چیزی جا دادن
give away <idiom> دادن چیزی به کسی
boosts افزایش دادن چیزی
locus in quo جای رخ دادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
to plug in گماشتن در [در چیزی جا دادن]
pushed چیزی را زور دادن
pushes چیزی را زور دادن
advances حرکت دادن چیزی به جلو
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
advance حرکت دادن چیزی به جلو
representations عمل نشان دادن چیزی
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
movement تغییر دادن محل چیزی
to equip something چیزی را ساز و برگ دادن
moves تغییر دادن محل چیزی
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
settle a score with someone <idiom> عین چیزی را به کسی پس دادن
moved تغییر دادن محل چیزی
move تغییر دادن محل چیزی
prevention مانع رخ دادن چیزی شدن
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
transfuse چیزی را نقل وانتقال دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
setover روی چیزی قرار دادن
to make out someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
contained قرار دادن چیزی در درون
contain قرار دادن چیزی در درون
redoes انجام دادن مجدد چیزی
to get something to somebody تحویل دادن چیزی به کسی
redoing انجام دادن مجدد چیزی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
catch up with (someone or something) <idiom> وقف دادن به کسی یا چیزی
to discern someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
to give somebody [something] a helping hand به کسی [چیزی ] یک دست دادن
to drop something off [at someone's] چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
to permit somebody something به کسی اجازه چیزی را دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
redid انجام دادن مجدد چیزی
contains قرار دادن چیزی در درون
redo انجام دادن مجدد چیزی
epitomizes صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised صورت خارجی به چیزی دادن
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
to p athing to a person کسی را از چیزی بهره دادن
epitomises صورت خارجی به چیزی دادن
finish انجام دادن چیزی تا انتها
to fire up something با تحریک چیزی را افزایش دادن
to put something to the vote درباره چیزی رای دادن
overglaze روی چیزی را لعاب دادن
redone انجام دادن مجدد چیزی
epitomizing صورت خارجی به چیزی دادن
embowel در شکم چیزی قرار دادن
epitomising صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized صورت خارجی به چیزی دادن
demonstrate نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated نشان دادن نحوه کار چیزی
position قرار دادن چیزی در محل خاص
demonstrates نشان دادن نحوه کار چیزی
positioned قرار دادن چیزی در محل خاص
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] اظهار نظر دادن در باره چیزی
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
demonstrating نشان دادن نحوه کار چیزی
do a job on <idiom> بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
To pin something on someone . چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
exchanging دادن چیزی به جای چیز دیگر
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
intruder قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanges دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged دادن چیزی به جای چیز دیگر
to give a long recital of something دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
have eyes only for <idiom> همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
to tease a person for a thing کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
ascription عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
exchange دادن چیزی به جای چیز دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com