English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
To take delivery of something. چیزی را تحویل گرفتن
Other Matches
to take over تحویل گرفتن
take delivery of تحویل گرفتن
take over تحویل گرفتن
receipt بزهکاران را تحویل گرفتن
receipts بزهکاران را تحویل گرفتن
to get something to somebody تحویل دادن چیزی به کسی
to drop something off [at someone's] چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
oversale پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
cumulative delivery diagram منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to get [hold of] something گرفتن چیزی
to obtain something گرفتن چیزی
dehydrate اب چیزی را گرفتن
dehumidify نم چیزی را گرفتن
to bring something گرفتن چیزی
To turn a blind eye to something. To overlook something. چیزی را نادیده گرفتن
grabbing گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
decarbonize زغال چیزی را گرفتن
degas گاز چیزی را گرفتن
grabbed گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip محکم گرفتن چیزی
gripped محکم گرفتن چیزی
grab گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grips محکم گرفتن چیزی
To treat something as a joke چیزی را بشوخی گرفتن
rigid adherence to a thing محکم گرفتن چیزی
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
to seize something [from somebody] چیزی را گرفتن [از کسی]
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
gripping محکم گرفتن چیزی
to turn a blind eye to something چیزی را نادیده گرفتن
decarbonate زغال چیزی را گرفتن
to take something into account در نظر گرفتن چیزی
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
impact shipment کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
to contract something from somebody از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
To put something to the vote. درباره چیزی رأی گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To make light of something. چیزی راسر سری گرفتن
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to wring something from somebody [out of somebody] از کسی چیزی به زور گرفتن
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
to borrow something [from somebody] چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
monopolization گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
retrace ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces ردپای چیزی را دوباره گرفتن
stem the tide <idiom> جلو موج چیزی را گرفتن
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
retracing ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced ردپای چیزی را دوباره گرفتن
caulk شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
calibrating قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
calibrates قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
supersedes گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
supersede گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superseding گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
superseded گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
procurement rate نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
landing, storage, delivery تحویل
prehension تحویل
utilization تحویل
bailment تحویل
freeing تحویل
free تحویل
livery تحویل
processes تحویل
process تحویل
solstice تحویل
devolvement تحویل
transter تحویل
freed تحویل
frees تحویل
liveries تحویل
delivery تحویل
deliveries تحویل
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
delivery table میز تحویل
delivery side سمت تحویل
renders تحویل دادن
deliverable قابل تحویل
ex factory تحویل در کارخانه
ex mill تحویل در کارخانه
irreducibility تحویل ناپذیری
delivering تحویل دادن
delivery speed سرعت تحویل
delivering تحویل تسلیم
consigned <adj.> <past-p.> تحویل شده
recorded delivery تحویل سفارشی
rendered تحویل دادن
prompt delivery تحویل فوری
render تحویل دادن
renditions پرداخت تحویل
committed <adj.> <past-p.> تحویل شده
forwarded <adj.> <past-p.> تحویل شده
fob تحویل کشتی
pick up and delivery بارگیری و تحویل
transferee تحویل گیرنده
period of delivery دوره تحویل
polytropic تحویل برزخ
delivered تحویل شده
LSD نگهداری تحویل
rendition پرداخت تحویل
delivers تحویل دادن
deliver تحویل دادن
acceptance tests آزمایشهای تحویل
delivery terms شرایط تحویل
delivery to the home تحویل در خانه
delivery terms نحوه تحویل
delivery valve سوپاپ تحویل
delivered <adj.> <past-p.> تحویل شده
demand satisfaction تحویل درخواستها
delivered at frontier تحویل در مرز
bailee تحویل گیرنده
transfers واگذاری تحویل
transferring واگذاری تحویل
transfer واگذاری تحویل
cargo delivery تحویل بار
to deliver over تحویل دادن
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
supplied تحویل دادن
supplied تحویل ذخیره
supply تحویل دادن
supply تحویل ذخیره
surrenders تحویل دادن
free docks تحویل در بارانداز
terminal price قیمت تحویل
deliverer تحویل دهنده
smooth delivery تحویل بی اشکال
bailment تحویل جنس
delivery date تاریخ تحویل
delivery free تحویل رایگان
free on quay تحویل دراسکله
hand over تحویل دادن
theft, pilferage, non delivery عدم تحویل
supplying تحویل دادن
cash dispenser تحویل دارخودکار
delivery notice اعلامیه تحویل
transference تحویل حواله
deliverable state در حالت تحویل
exq تحویل در بارانداز
catcher's side سوی تحویل
cash dispensers تحویل دارخودکار
shortchange کم تحویل دادن
exs تحویل از کشتی
delivery order حواله تحویل
takeovers تحویل گیری
surrender تحویل دادن
to hand over تحویل دادن
delivery note حواله تحویل
surrendered تحویل دادن
takeover تحویل گیری
supplying تحویل ذخیره
deliveries قبض و اقباض تحویل
deliveries تحویل کالا دادن
ex warehouse تحویل در کنار انبار
delivery car واگن تحویل دهنده
ex warehouse تحویل در انبار فروشنده
goods intake کالاهای درحال تحویل
delivery تحویل کالا دادن
goods inwards کالاهای درحال تحویل
goods receiving کالاهای درحال تحویل
named place of delivery at frontier تحویل در مرز مشخص
give in charge تحویل پلیس دادن
fot تحویل روی کامیون
franco alongside ship تحویل کنار کشتی
delivery order دستور تحویل کالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com