Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to book something
چیزی را رزرو کردن
Other Matches
reserve
رزرو کردن
reserves
رزرو کردن
reserving
رزرو کردن
book a seat
جا رزرو کردن
reservations
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservation
رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
booking
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
To make reservations. To book seats.
جا تهیه کردن ( رزرو کردن )
books
رزرو کردن توقیف کردن
booked
رزرو کردن توقیف کردن
book
رزرو کردن توقیف کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
space charter
اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
bookings
رزرو جا
booking
رزرو جا
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
hotel reservation
رزرو هتل
reserved words
کلمههای رزرو
reserved
رزرو شده
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
federal reserve system
نظام فدرال رزرو
federal reserve bank
بانک فدرال رزرو
booking office
باجه رزرو بلیت
hotel reservation
محل رزرو هتل
Where is the hotel reservation?
رزرو هتل کجاست؟
I'd like to reserve ...
می خواهم یک ... رزرو کنم؟
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
Where is the booking office?
باجه رزرو بلیت کجاست؟
I'd like to book a flight to london.
یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Could you reserve a room for me?
آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
booker
کسی که برای مسافرین جا رزرو میکندوبلیط می فروشد
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
reversing
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverses
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
no-show
<idiom>
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
reversed
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverse
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
name
لیست کلمات رزرو و دستورات در یک زبان و آدرس ها در کامپیوتر که به آنها مربوط می شوند
names
لیست کلمات رزرو و دستورات در یک زبان و آدرس ها در کامپیوتر که به آنها مربوط می شوند
member banks
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
make do with something
با چیزی تا کردن
defrost
یخ چیزی را اب کردن
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
to reason out something
چیزی را حل کردن
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
fill
پر کردن چیزی
fills
پر کردن چیزی
deducts
کم کردن چیزی از کل
to smell at something
چیزی را بو کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
to work out something
چیزی را حل کردن
deduct
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
deducting
کم کردن چیزی از کل
to cut down
[on]
something
چیزی را کم کردن
to cut back
[on]
something
چیزی را کم کردن
make something do
با چیزی تا کردن
to cut something
چیزی را کم کردن
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to deny somebody something
چیزی را از کسی رد کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
to restrict something
چیزی را محصور کردن
to think over something
بازاندیشی کردن چیزی
to fall across anything
به چیزی تصادف کردن
to limit something
چیزی را محصور کردن
to mull over something
بازاندیشی کردن چیزی
preparations
آماده کردن چیزی
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
To give up (overlook)something.
از چیزی صرفنظر کردن
hunger
[for something]
هوس
[چیزی را]
کردن
to reason out something
چیزی رامعین کردن
to get
[hold of]
something
فراهم کردن چیزی
to refuse somebody something
چیزی را از کسی رد کردن
to bring something
فراهم کردن چیزی
palletize
چیزی را حمل کردن
preparation
آماده کردن چیزی
hurtled
با چیزی تصادف کردن
to touch something
لمس کردن چیزی
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
to make amends for something
جبران کردن چیزی
to atone for something
جبران کردن چیزی
to throw something overboard
چیزی را ترک کردن
meanest
مشخص کردن چیزی
endows
چیزی راوقف کردن
endowing
چیزی راوقف کردن
demystifying
سر چیزی را برطرف کردن
endow
چیزی راوقف کردن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
to lop something off
قطع کردن چیزی
to chop something off
قطع کردن چیزی
to fuck something up
زیرورو کردن چیزی
to mess something up
زیرورو کردن چیزی
to muck up something
زیرورو کردن چیزی
to screw something up
زیرورو کردن چیزی
to screw the pooch
زیرورو کردن چیزی
to botch things up
زیرورو کردن چیزی
To spit at someone (something).
بکسی (چیزی ) تف کردن
to cock something up
زیرورو کردن چیزی
replace
چیزی را تعویض کردن
replaced
چیزی را تعویض کردن
replaces
چیزی را تعویض کردن
replacing
چیزی را تعویض کردن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
demystified
سر چیزی را برطرف کردن
to demonstrate against something
بر ضد چیزی تظاهرات کردن
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
to agree on something
سازش کردن با چیزی
to agree on something
موافقت کردن با چیزی
to make something
چیزی را درست کردن
to point to something
به چیزی متوجه کردن
lay down the condition
شرط کردن چیزی
to point to something
به چیزی اشاره کردن
demystifies
سر چیزی را برطرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com