Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English
Persian
to rule something out
چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something
[as something]
چیزی را غیر قابل دانستن
Other Matches
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
knowable
قابل دانستن
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to rule out
غیر قابل دانستن
to exclude something
[as something]
چیزی را بی ربط دانستن
to rule something out
چیزی را بی ربط دانستن
To appreciate something ( some one ) .
قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
to have something at one's disposal
چیزی را مال خود دانستن
to have something
چیزی را مال خود دانستن
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
wherewithal
چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
hereditaments
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
I'll take a leap of faith.
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
know
دانستن
cons
دانستن
cognize
دانستن
to d. of
بد دانستن
learns
دانستن
conning
دانستن
conned
دانستن
con
دانستن
learn
دانستن
learnt
دانستن
adjudge
دانستن
knows
دانستن
damm
بد دانستن
aims
: دانستن
deprecated
بد دانستن
deprecate
بد دانستن
receive as
دانستن
put down as
دانستن
aim
: دانستن
deprecates
بد دانستن
aimed
: دانستن
to deesm a
صلاح دانستن
postulated
لازم دانستن
foresees
از پیش دانستن
to deesm a
مقتضی دانستن
to d. a pratice
کاریرا بد دانستن
foresee
از پیش دانستن
to consider as agood a
شگون دانستن
avers
بحق دانستن
faulted
مقصر دانستن
fault
مقصر دانستن
blamed
مقصر دانستن
aver
بحق دانستن
to reproach an act
کاری را بد دانستن
to take for granted
مسلم دانستن
averred
بحق دانستن
averring
بحق دانستن
to fancy oneself
خودراکسی دانستن
consubstantiate
هم جنس دانستن
abominate
مکروه دانستن
abominating
مکروه دانستن
allows
روا دانستن
allowing
روا دانستن
abominated
مکروه دانستن
to make a point of
ضروری دانستن
allow
روا دانستن
to know for certain
یقین دانستن
postulate
لازم دانستن
trivialised
بی اهمیت دانستن
trivialises
بی اهمیت دانستن
trivialising
بی اهمیت دانستن
trivialize
بی اهمیت دانستن
trivialized
بی اهمیت دانستن
trivializes
بی اهمیت دانستن
trivializing
بی اهمیت دانستن
abominates
مکروه دانستن
illegalize
غیرقانونی دانستن
ignored
بی اساس دانستن
wits
دانستن اموختن
wit
دانستن اموختن
ignores
بی اساس دانستن
ignoring
بی اساس دانستن
exteriorize
فاهری دانستن
foreknow
از پیش دانستن
having
دانستن خوردن
have
دانستن خوردن
deifying
خدا دانستن
knowledge of a language
دانستن زبانی
blame
مقصر دانستن
superannuate
متروکه دانستن
blames
مقصر دانستن
blaming
مقصر دانستن
intitle
مستحق دانستن
ignore
بی اساس دانستن
requiring
لازم دانستن
faults
مقصر دانستن
requires
لازم دانستن
required
لازم دانستن
deify
خدا دانستن
postulating
لازم دانستن
require
لازم دانستن
deifies
خدا دانستن
deified
خدا دانستن
mislike
بد دانستن انزجار
make much of
مهم دانستن
postulates
لازم دانستن
ascribes
اسناد دادن دانستن
ascribing
اسناد دادن دانستن
adjudged
مقرر داشتن دانستن
sanction
دارای مجوزقانونی دانستن
ascribed
اسناد دادن دانستن
ascribe
اسناد دادن دانستن
superannuate
بازنشسته دانستن یاشدن
to take with a grain of salt
اغراق امیز دانستن
entitle
حق دادن مستحق دانستن
entitles
حق دادن مستحق دانستن
sanctioned
دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning
دارای مجوزقانونی دانستن
entitling
حق دادن مستحق دانستن
account
تخمین زدن دانستن
hypostatize or size
ذات جدا دانستن
i reckon one wise
کسی را خردمند دانستن
adjudging
مقرر داشتن دانستن
adjudges
مقرر داشتن دانستن
loth
بیزار بودن از بد دانستن
sanctions
دارای مجوزقانونی دانستن
to rule out
رد کردن بی ربط دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
deprecates
قبیح دانستن ناراضی بودن از
esteem
لایق دانستن محترم شمردم
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.
فوت وفن کاری را دانستن
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
deprecated
قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate
قبیح دانستن ناراضی بودن از
wist
دانستن گذشته فعل wit
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
intitule
لقب دادن مستحق دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
inculpate
تهمت زدن به مقصر دانستن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To know it backwards.
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
To value somebodys acvice .
قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
to lay the blame on someone
تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to take for gospel
مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
daemon
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
achievable
قابل وصول قابل تفریق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com