Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (4 milliseconds)
English
Persian
lay hands on something
چیزی را یافتن
Search result with all words
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
lay hands on something
بر چیزی دست یافتن
subtend
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
to obtaini. on anything
درباره چیزی اگاهی یافتن
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to get an overview
[of something]
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
to escape
[with something]
رهایی یافتن
[با چیزی]
Other Matches
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
detect
یافتن
detecting
یافتن
find
یافتن
discovers
یافتن
detected
یافتن
discover
یافتن
discovering
یافتن
discovered
یافتن
finds
یافتن
detects
یافتن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
dominate
تفوق یافتن
insuring
اطمینان یافتن
terminated
خاتمه یافتن
insures
اطمینان یافتن
diminishes
نقصان یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
dominates
تفوق یافتن
ensure
اطمینان یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
dominated
تفوق یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
deploy
گسترش یافتن
terminate
خاتمه یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
transcend
برتری یافتن
deploying
گسترش یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
deploys
گسترش یافتن
decreased
نقصان یافتن
decrease
کاهش یافتن
to get back on one's feet
بهبودی یافتن
transcended
برتری یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
terminates
خاتمه یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
transcends
برتری یافتن
transcending
برتری یافتن
relax
تخفیف یافتن
decrease
نقصان یافتن
masters
تسلط یافتن بر
boomed
توسعه یافتن
booming
توسعه یافتن
centers
تمرکز یافتن
centered
تمرکز یافتن
booms
توسعه یافتن
learn
اگاهی یافتن
centred
تمرکز یافتن
to alter
[to]
تغییر یافتن
boom
توسعه یافتن
specializing
تخصص یافتن
specializes
تخصص یافتن
masters
تسلط یافتن
mastered
تسلط یافتن
lessen
تقلیل یافتن
mastered
تسلط یافتن بر
master
تسلط یافتن
master
تسلط یافتن بر
waned
کاهش یافتن
specialises
تخصص یافتن
specialising
تخصص یافتن
specialize
تخصص یافتن
centre
تمرکز یافتن
learns
اگاهی یافتن
accrue
افزایش یافتن
accrue
گسترش یافتن
accrues
افزایش یافتن
accrues
گسترش یافتن
accruing
افزایش یافتن
accruing
گسترش یافتن
decreased
کاهش یافتن
wane
کاهش یافتن
wanes
کاهش یافتن
waning
کاهش یافتن
diminish
نقصان یافتن
decreases
نقصان یافتن
decreases
کاهش یافتن
developments
تکامل یافتن
development
تکامل یافتن
to peter out
نقصان یافتن
diminish
تقلیل یافتن
pull through
<idiom>
بهبود یافتن
break out
شیوع یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
come up with
<idiom>
یافتن پاسخ
center
تمرکز یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
come off
تحقق یافتن
come off
وقوع یافتن
come round
شفا یافتن
convect
انتقال یافتن
escalating
فزونی یافتن
escalates
فزونی یافتن
escalated
فزونی یافتن
wrap up
خاتمه یافتن
wind up
پایان یافتن
get out
رهایی یافتن
tensing
تشدید یافتن
tensest
تشدید یافتن
shrink
کاهش یافتن
shrinking
کاهش یافتن
shrinks
کاهش یافتن
scant
تخفیف یافتن
up and about
<idiom>
بهبود یافتن
take steps
<idiom>
آمادگی یافتن
outspread
گسترش یافتن
tense
تشدید یافتن
tensed
تشدید یافتن
tenser
تشدید یافتن
tenses
تشدید یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
to take courage
خرات یافتن
hold out
بسط یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
look oneself again
بهبود یافتن
pick up health
بهبود یافتن
taper off
کاهش یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
meliorate
بهبود یافتن
misalign
تغییر یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
outreach
برتری یافتن
overmaster
برتری یافتن بر
overmatch
تفوق یافتن
pull round
بهبودی یافتن
overspread
بسط یافتن
protend
امتداد یافتن
penetract
راه یافتن
to be through
فراغت یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
to quit oneself of
رهائی یافتن از
hunt out
با جستجو یافتن
to reach for knowledge
برای یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
immix
امیزش یافتن
to look oneself again
بهبود یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com