Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
Search result with all words
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
Other Matches
there is nothing in it
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
aniline
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The violin is out of tune .
ویولن کوک نیست ( کوک ندارد )
It is no joke .
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
no object
چیزی نیست
dont mention it
چیزی نیست
it is immaterial
چیزی نیست
no matter
چیزی نیست
that in nothing to me
پیش من چیزی نیست
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
no such thing
هیچ همچو چیزی نیست
not at all
هیچ همچو چیزی نیست
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
presumption hominis
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
in a pinch
<idiom>
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
flicker free
ی ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
there is no style about her
ندارد
no object
اهمیت ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
no matter
اهمیت ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has no manners
اداب ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
it matters little
چندان اهمیت ندارد
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
The dilemma has no simple answers.
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com