Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
nephrotomy
چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
Other Matches
unbonnet
کلاه رااز سربرداشتن
erase
اثارچیزی رااز بین بردن
erasing
اثارچیزی رااز بین بردن
erases
اثارچیزی رااز بین بردن
separate the good ones from the bad ones.
خوبها رااز بدها جداکردن
cook one's goose
<idiom>
شانس کسی رااز اوگرفتن
erased
اثارچیزی رااز بین بردن
chucked
گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
chuck
گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
chucks
گیرهای که مته را در ماشین نگه میدارد
tympanic bone
استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
to lose patience
تاب و توان رااز دست دادن
beam anchor
تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
gate hanger
التی که دریچه سد را باز نگه میدارد
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
sizer
دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
headstay
سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
To wear down someones resitance.
تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
dowel
میخ پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد
intertie
تیرافقی که تیرهای عمودی رابهم نگاه میدارد
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
sizar
دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
pass book
برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
pole plate
حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
throatlatch
تسمه زیر گلوی اسب که افسار رانگاه میدارد
crowbar
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
heliostat
چرخ ایینهای که پرتوافتاب رابیک جهت ثابت نگاه میدارد
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
crowbars
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
bezel
حلقه لغزنده مخروطی شکل شیشه ساعت را در جای خودنگه میدارد
Omerta
[قانون یا کودی که شخص را از حرف زدن و فاش کردن اطلاعت باز میدارد]
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
gobo
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
pilloried
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
heck
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
underdeveloped
کم پیشرفت
improvement
پیشرفت
advances
پیشرفت ها
developments
پیشرفت
achievement age
سن پیشرفت
progress
پیشرفت
growth
پیشرفت
advance
پیشرفت
improvements
پیشرفت
improvement
پیشرفت
attainments
پیشرفت
accomplishment
پیشرفت
proceedings
پیشرفت ها
undeveloed
بی پیشرفت
progression
پیشرفت
going
پیشرفت
development
پیشرفت
growths
پیشرفت
headway
پیشرفت
head way
پیشرفت
progressing
پیشرفت
progress
پیشرفت
achievements
پیشرفت
progression
پیشرفت
advance
پیشرفت
advancing
<adj.>
پیشرفت
progresses
پیشرفت
progressed
پیشرفت
advancement
پیشرفت
advancing
پیشرفت
promotion
پیشرفت
promotions
پیشرفت
advance
پیشرفت
lift
پیشرفت
lifting
پیشرفت
lifted
پیشرفت
lifts
پیشرفت
attainment
پیشرفت
achievement
پیشرفت
advances
پیشرفت
furtherance
پیشرفت
progressions
پیشرفت
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
Luddite
پیشرفت گریز
progresses
پیشرفت کردن
progresses
پیشرفت پیشروی
progresses
پیشرفت کار
progressing
پیشرفت کار
rise
پیشرفت ترقی
get ahead
<idiom>
پیشرفت کردن
progressing
پیشرفت پیشروی
progressing
پیشرفت کردن
rises
پیشرفت ترقی
progress
پیشرفت پیشروی
progress
پیشرفت کردن
furthers
پیشرفت کردن
make a dent in
<idiom>
پیشرفت کردن
advancing
پیشرفت پیشروی
advances
پیشرفت پیشروی
advances
: پیشروی پیشرفت
here goes
<idiom>
پیشرفت کردن
advance
پیشرفت پیشروی
furthering
پیشرفت کردن
furthered
پیشرفت کردن
Luddites
پیشرفت گریز
progressed
پیشرفت کار
progressed
پیشرفت پیشروی
progressed
پیشرفت کردن
blooming
پیشرفت کننده
progress
پیشرفت کار
obstructionist
از پیشرفت کارمجلس را از
proceeding
پیشرفت طرز
further
پیشرفت کردن
to make progress
پیشرفت کردن
becalm
از پیشرفت بازداشتن
becalmed
از پیشرفت بازداشتن
becalming
از پیشرفت بازداشتن
becalms
از پیشرفت بازداشتن
thrive
پیشرفت کردن
thrived
پیشرفت کردن
economic progress
پیشرفت اقتصادی
thrives
پیشرفت کردن
thriving
پیشرفت کردن
developments
رشد پیشرفت
technical progress
پیشرفت فنی
technological improvement
پیشرفت فنی
the a of the army
پیشرفت ارتش
development
رشد پیشرفت
degree of advancement
درجه پیشرفت
progressivist
پیشرفت گرای
to unfold
پیشرفت کردن
ongoing
درحال پیشرفت
improvement curve
منحنی پیشرفت
n achievement
نیاز پیشرفت
capability
استعداد پیشرفت
progress chaser
نافر پیشرفت
progress of negotiations
پیشرفت مذاکرات
accession
دخول پیشرفت
reaction progress
پیشرفت واکنش
to gain ground
پیشرفت کردن
velocity of advance
تندی پیشرفت
achievement test
آزمون پیشرفت
to make headway
پیشرفت کردن
achievement quotient
بهر پیشرفت
developmental stage
مرحله پیشرفت
to make way
پیشرفت کردن
academic achievement
پیشرفت تحصیلی
beats
پیشرفت زنش
beat
پیشرفت زنش
scholastic achievement
پیشرفت تحصیلی
come along
پیشرفت کردن
achievement need
نیاز پیشرفت
achievement motive
انگیزه پیشرفت
aq
بهر پیشرفت
accomplishment quotient
بهر پیشرفت
achievement curve
منحنی پیشرفت
plain sailing
پیشرفت بدون مانع
advance
پیشرفت طولی ناو
interim report
گزارش پیشرفت کار
advancing
پیشرفت طولی ناو
progress payments
پرداختهای پیشرفت کار
achievement battery
مجموعه آزمون پیشرفت
advancement degree of reaction
درجه پیشرفت واکنش
spit
پیشرفت خشکی در دریا
progressional
دارای پیشرفت تدریجی
progress report
گزارش پیشرفت کار
progress reporting
گزارش پیشرفت کار
processes
پیشرفت تدریجی ومداوم
california achievement tests
آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
promotion
ترفیع رتبه پیشرفت
labor augmenting tednological progress
پیشرفت تکنولوژی کارافزا
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
promotions
ترفیع رتبه پیشرفت
f. morement
جنبش برای پیشرفت
proceeding
پیشرفت خلاصه مذاکرات
spits
پیشرفت خشکی در دریا
process
پیشرفت تدریجی ومداوم
advances
پیشرفت طولی ناو
combat development
پیشرفت اموزش رزمی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
upgrade
پیشرفت دادن تقویت کردن
boom
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
upgrades
پیشرفت دادن تقویت کردن
booms
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
break through
رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
upgrading
پیشرفت دادن تقویت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com