Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (16 milliseconds)
English
Persian
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
Search result with all words
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
Other Matches
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
he is not of that stamp
را ندارد
there is no style about her
ندارد
it does not weigh with me
ندارد
flicker free
ی ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no manners
اداب ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
it lacks soul
روح ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
no object
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
The dilemma has no simple answers.
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
there is nothing in it
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
camera-shy
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
gentleman at large
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
These statistics speak for themselves.
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com