Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 242 (6 milliseconds)
English
Persian
to rub a thing in
چیز دیگر دادن
Search result with all words
exchange
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
دادن چیزی به جای چیز دیگر
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
Other Matches
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
furthering
دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
alternative
شق دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
further
دیگر
he is no more
او دیگر
anymore
دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
next
دیگر
thence
دیگر
one an other
یک دیگر
secus
از دیگر سو
another
دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
alternative
دیگر
else
دیگر
furthered
دیگر
furthers
دیگر
no more
دیگر نه
again
دیگر
alternatives
دیگر
other
دیگر
alternatives
شق دیگر
others
دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
aliunde
از منبع دیگر
yon
ان یکی دیگر ان
beside
ازطرف دیگر
over-
بسوی دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
apart from that
<adv.>
طور دیگر
alternatively
<adv.>
طور دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
over
بسوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
another day
یک روز دیگر
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
others
نوع دیگر
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
in fact
به عبارت دیگر
other
نوع دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
again
از طرف دیگر
another guess
نوعی دیگر
another guess
قسمتی دیگر
at a later period
در موقع دیگر
shunts
به خط دیگر انداختن
shunted
به خط دیگر انداختن
shunt
به خط دیگر انداختن
variant
نوع دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
elsewhere
بجای دیگر
elsewhere
درجای دیگر
another
شخص دیگر
another
یکی دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
once
یکبار دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
otherguess
بروش دیگر
about face
سوی دیگر
about face
جهت دیگر
about-face
سوی دیگر
no more
دیگر ن
[فعل]
no longer
نه دیگر
[زمانی]
about-face
جهت دیگر
about-faces
سوی دیگر
about-faces
جهت دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
to wit
بعبارت دیگر
otherguise
جور دیگر
otherness
چیز دیگر
otherwhence
از جای دیگر
otherwhere
جای دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
otherwhile
گاه دیگر
otherwhile
وقت دیگر
otherworld
دنیای دیگر
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
the other two
دوتای دیگر
tother
بعدی دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
t' other
بعدی دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
what more do you want
دیگر چه می خواهید
scilicet
بعبارت دیگر
withil
ازطرف دیگر
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
nevermore
دیگر ابدا
next year
سال دیگر
no more of that
بس است دیگر
et al
و در جای دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
otherwise
طور دیگر
nevermore
هرگز دیگر
never more
هرگز دیگر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
otherwise
<adv.>
طور دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
on more
بار دیگر
on the opposite side
در انسوی دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
otherguess
جور دیگر
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
otherguess
نوع دیگر
othergates
طور دیگر
othergates
جور دیگر
other people
مردم دیگر
to be no more
دیگر نبودن
on the other part
از طرف دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
pooled
ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
inter alia
میان اشخاص دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
aliunde
ازیک جای دیگر
alternate routing
گزینش مسیر دیگر
pools
ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
pool
ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
alternative route
گزینش مسیر دیگر
athwart
از طرفی بطرف دیگر
we have no more bread
دیگر نان نداریم
the future
دنیای دیگر عقبی
adjournment
احاله بوقت دیگر
tomorrow week
هشت روز دیگر
air-to-air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
air to air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
they sing small now
دیگر جیک نمیزنند
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
and now to be serious
دیگر شوخی بکنار
to p on any one's preserves
باپای دیگر جهیدن
this da y month
یک ماه دیگر از امروز
nerf
تصادف با اتومبیل دیگر
otherworldly
متوجه دنیای دیگر
My pain has gone.
دیگر درد ندارم.
itineration
ازیک جابجایی دیگر
it never occurred again
دیگر واقع نشد
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
pick off
رد شدن از راننده دیگر
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
it is never the worse
دیگر بدتر که نیست
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
like nowhere else
<adv.>
بیشتر از هر جای دیگر
yet another
دوباره یکی دیگر
nothing else
هیچ چیز دیگر
once again
دوباره
[بار دیگر]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com