Dictiornary-Farsi | چیز پرسر و صدا شکایت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 84 (1 milliseconds)

English	Persian
rumble	چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled	چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles	چیز پرسر و صدا شکایت


Other Matches

whackings	پرسر و صدا
whacking	پرسر و صدا
gaud	نمایش پرسر وصدا و تو خالی
donnybrook	فریاد پرسر وصدا هیاهو
nuisance tax	مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
groaned	شکایت
gripe	شکایت
protests	شکایت
protesting	شکایت
protested	شکایت
moaned	شکایت
moans	شکایت
protest	شکایت
moaning	شکایت
groans	شکایت
groaning	شکایت
groan	شکایت
moan	شکایت
grievance	شکایت
complaint	شکایت
i heard him	شکایت
plaint	شکایت
plaints	شکایت
to lodge a complaint	شکایت کردن
gravamen	اصل شکایت
murmurs	شکایت شایعات
lodge an a appeal	شکایت کردن
lodge a complaint	شکایت کردن
complaining against injustice	شکایت کردن
cross bill	شکایت متقابل
grumblingly	شکایت کنان
murmuring	شکایت شایعات
murmured	شکایت شایعات
sued	شکایت کردن
grievance	موضوع شکایت
sue	شکایت کردن
bitching	شکایت کردن
bitches	شکایت کردن
bitched	شکایت کردن
bitch	شکایت کردن
denunciations	اتهام شکایت
denunciation	اتهام شکایت
sues	شکایت کردن
suing	شکایت کردن
complain	شکایت کردن
murmur	شکایت شایعات
discontent	گله شکایت
complains	شکایت کردن
complaining	شکایت کردن
complained	شکایت کردن
To lodge a complaint .	درمقام شکایت بر آمدن
Stop complaining.	[اینقدر] شکایت نکن.
squawk about <idiom>	شکایت درموردچیزی داشتن
sued	به دادگاه شکایت کردن
petitioning	شکایت کردن دادخواست
petitioned	شکایت کردن دادخواست
petition	شکایت کردن دادخواست
he complained with reason	بیخود شکایت نمیکرد
grounded (his complaint was not grounded	شکایت او بی اساس بود
i hear him complain	میشنوم که شکایت می کنند
sues	به دادگاه شکایت کردن
suing	به دادگاه شکایت کردن
petitions	شکایت کردن دادخواست
repine	شکایت کردن شکوه
gravamen	شکایت رسمی شکوائیه
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
sue	به دادگاه شکایت کردن
to inform against someone	شکایت پیش کسی بردن
griper	کسیکه مرتب شکایت میکند
take one's own medicine <idiom>	پذیرش محاکمه بدون شکایت
look a gift horse in the mouth <idiom>	شکایت از هدیهای که کامل نیست
inform against someone	از دست کسی شکایت کردن
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to redress any one's grievance	شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
fin de non recevoir	رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
to rumble on [British E]	ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
cry over spilt milk <idiom>	شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to sue somebody for libel [slander]	از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to make a complaint [about]	شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to press charges against someone	ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]