Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
Other Matches
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
digital research inc
یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
all-rounder
همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
This dictionary has many examples of how idioms are used .
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
(not to be) sneezed at
<idiom>
ارزش داشتن را دارد
it is worth 0 rials
ده ریال ارزش دارد
There are many difference between Persian and English .
بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
what is this book worth?
این کتاب چقدر ارزش دارد
that business does not p
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
multifunction
صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
What is worth doing is worth doing well .
<proverb>
کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
most significant character
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
most significant digit
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
it will pay to wait
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
milreis
سکه زرپرتقال که 4 شیلینگ وپنج ویک چهارم پنس ارزش دارد
jetton
ژتون
chip
ژتون
chips
ژتون
tokens
ژتون
token
ژتون
pea
ژتون یا گلوله شماره دار
rug condition
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
pill pool billiard
بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
surpluses
زیادی
overly
زیادی
frequentness
زیادی
enormousness
زیادی
greatly
به زیادی
excessiveness
زیادی
excrescent
زیادی
excrescential
زیادی
intensity
زیادی
unduly
زیادی
profoundly
زیادی
profoundness
زیادی
wealth
زیادی
undue
زیادی
immensity
زیادی
abundance
زیادی
surplus
زیادی
profuseness
زیادی
excesses
زیادی
superfluous
زیادی
excess
زیادی
greatness
زیادی
immenseness
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
immoderacy
زیادی
infiniteness
زیادی
inordinacy
زیادی
superfluity
زیادی
nimiety
زیادی
muchness
زیادی
intenseness
زیادی
extra
زیادی
extra-
زیادی
supervacaneous
زیادی
redundance
زیادی
hugeness
زیادی
numerousness
زیادی
extremeness
زیادی
extras
زیادی
heaviness
زیادی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
fuzz ball
گوشت زیادی
clog
زیادی پرکردن
overweight
وزن زیادی
to a degree
تادرجه زیادی
largely
تا درجه زیادی
clogged
زیادی پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
outgrowth
گوشت زیادی
over production
محصول زیادی
inordinateness
زیادی بی اندازگی
gaudery
پیرایههای زیادی
overblance
زیادتی زیادی
increscent
زیادی توسعه
exorbitance
زیادی افراط
interleaf
برگ زیادی
for long
مدت زیادی
hyperacidity
زیادی اسید
extensiveness
کثرت زیادی
riffraff
زیادی توده
distichiasis
مژگان زیادی
quite a number of people
عده زیادی از مردم
kajillion
[slang]
تعداد بسیار زیادی
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
excess
مقدار زیادی از چیزی
growths
گوشت زیادی تومور
redun dantly
بطور زائدیا زیادی
excesses
مقدار زیادی از چیزی
extra-
موضوعی که زیادی است
make a killing
<idiom>
پول زیادی درآوردن
make a bundle
<idiom>
پول زیادی درآوردن
extra
موضوعی که زیادی است
growth
گوشت زیادی تومور
extras
موضوعی که زیادی است
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
outgrwth
برامدگی گوشت زیادی
exairesis
برش اندام زیادی
over estimation
زیادی درنظر گرفتن
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
You have given me too much.
زیاد ( زیادی ) به من دادی
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
it was a
مبلغ زیادی بود
to shoot one's mouth off
<idiom>
زیادی حرف زدن
many of them
عده زیادی از انها
long ago
مدت زیادی پیش
long a go
مدت زیادی پیش
oversale
پیش فروش زیادی
odd come short
زیادی باقی مانده
it will not take long
مدت زیادی نمیخواهد
so
خیلی باین زیادی
intensity of gravity
شدت با زیادی جاذبه
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
ring bone
استخوان زیادی در بخولق اسب
splurge on something
<idiom>
پول زیادی خرج کردن
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
surplus
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
hyperacid
حاوی مقدار زیادی اسید
it makes a t. difference
تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it takes much room
فضای زیادی را اشغال میکند
lose one's shirt
<idiom>
پول زیادی را از دست دادن
compact
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
quickly
بدون مصرف زمان زیادی
Suffering many privations .
محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
polypus
گوشت زیادی ساقه دار
surpluses
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
compacts
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
compacting
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to overdose a patient
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
polyposis
دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
super numerary
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
To stint . To be cheese - paring .
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
You are sure a dead ringer for muy brother.
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
I cant see much difference in them.
فرق زیادی بین آنها نمی بینم
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
zeros
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
trouty
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
normalization
تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
put on one's thinking cap
<idiom>
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
zero
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
big fill
افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
eurytherm
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
HRG
توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
profound gangrene
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
mass meeting
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
Tourists have stayed away in droves this summer.
این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com