Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
amplidyne
ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
Other Matches
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
field exciation
تحریک میدان
field excitation
تحریک میدان
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
capacitor start induction motor
موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
electric generator
ژنراتور
generators
ژنراتور
producers
ژنراتور
producer
ژنراتور
generator set
ژنراتور
generator
ژنراتور
inductor alternator
توربو ژنراتور
turbo generator
توربو ژنراتور
generator impedance
امپدانس ژنراتور
starter/generator
استارتر ژنراتور
generator resistance
مقاومت ژنراتور
generator voltage
ولتاژ ژنراتور
generator terminal
ترمینالهای ژنراتور
generators
دینام ژنراتور
induction generator
ژنراتور القائی
series generator
ژنراتور سری
signal generator
سیگنال ژنراتور
series wound generator
ژنراتور سری
shunt generator
ژنراتور شنت
motor generator
موتور ژنراتور
generator busbar
باسبار ژنراتور
generator impedance
مقاومت ژنراتور
generator
دینام ژنراتور
impluse sender
پولز ژنراتور
asynchronous alternator
ژنراتور اسنکرون
two phase generator
ژنراتور دو فاز
synchronous generator
ژنراتور سنکرون
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
generator winding
سیم پیچی ژنراتور
high frequency generator
ژنراتور فرکانس بالا
bleeding turbo generator
توربو ژنراتور انشعابی
proportional
متناسب
pro rata
متناسب
symmetric
متناسب
applicative
متناسب
commensurate
متناسب
proportionate
متناسب
proportionable
متناسب
in proportion
متناسب
eurhythmic
متناسب
proprotionable
متناسب
high frequency signal generator
سیگنال ژنراتور فرکانس بالا
stator
قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
inductor type synchronous generator
ژنراتور مولدسنکرون نوع اندوکتور
comproportionation
ترکیب متناسب
harmonised
متناسب بودن
harmonising
متناسب بودن
unapt
غیر متناسب
harmonizes
متناسب بودن
harmonizing
متناسب بودن
appropriated technology
تکنولوژی متناسب
coordinative
متناسب سازنده
coordinate
متناسب کردن
harmonises
متناسب بودن
proportionment
متناسب سازی
harmonize
متناسب بودن
harmonized
متناسب بودن
up to par/scratch/snuff/the mark
<idiom>
متناسب با استاندارد طبیعی
proportionate
فراخور متناسب کردن
harmonic proportion
طبقه بندی متناسب
well proportioned
با تناسب متناسب موزون
commensurateness
متناسب کردن تناسب
proportional pie graph
نمودار گرد متناسب
coordinate
متناسب یا هماهنگ کردن
proportionably
بطور متناسب یا با قرینه
coapt
باهم متناسب شدن
harmonic division
طبقه بندی متناسب
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
mismatch
متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable
متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
reddendo singula singulis
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
best power mixture
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
courses
میدان تیر میدان
course
میدان تیر میدان
coursed
میدان تیر میدان
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
actinoelectric
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
commutator
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
transaction code
کد تغییرات
variation
تغییرات
variations
تغییرات
oscilliations
تغییرات
taste changes
تغییرات سلیقه
lateral shifts
تغییرات عرضی
ranged
دامه تغییرات
ranged
دامنه تغییرات
technological changes
تغییرات فنی
range
دامنه تغییرات
range
دامه تغییرات
output variability
تغییرات تولید
tolerances
دامنه تغییرات
tolerance
دامنه تغییرات
physical change
تغییرات فیزیکی
lateral shifts
تغییرات جانبی
incrementally
تغییرات پلهای
seasonal variations
تغییرات فصلی
isothermal change
تغییرات هم دما
ranges
دامنه تغییرات
ranges
دامه تغییرات
rate of changes
نرخ تغییرات
quantitative changes
تغییرات کمی
social changes
تغییرات اجتماعی
chance variations
تغییرات تصادفی
adiabetic changes
تغییرات ادیابتیک
calculation variation
انالیز تغییرات
calculus of variations
حساب تغییرات
coefficient of variation
ضریب تغییرات
transaction file
فایل تغییرات
deflection shift
تغییرات انحراف
flux
تغییرات پی در پی جریان
flux and reflux
تغییرات زمانه
f. and reflux
تغییرات روزگار
qualitative changes
تغییرات کیفی
depth varies
عمق تغییرات
induction tachogenerator
دورسنج الکتریکی- القائی تاکو ژنراتور القائی
cataplasia
تغییرات قهقهرایی در سلول
innovates
تغییرات واصلاحاتی دادن در
go through changes
<idiom>
گرفتار تغییرات شدن
electrodermal changes
تغییرات برقی پوست
aspect change
تغییرات منظری هدف
calculus of variations
حساب تغییرات
[ریاضی]
variational calculus
حساب تغییرات
[ریاضی]
minimal changes method
روش کمترین تغییرات
parabolic variation
تغییرات سهمی شکل
calculus of variations
حسابان تغییرات
[ریاضی]
variational calculus
حسابان تغییرات
[ریاضی]
modular range
دامنه تغییرات مدول
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
flux
گداز تغییرات پی درپی
innovated
تغییرات واصلاحاتی دادن در
Fundamental ( radical) changes.
تغییرات اساسی وعمده
innovate
تغییرات واصلاحاتی دادن در
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
innovating
تغییرات واصلاحاتی دادن در
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
wind shear
تغییرات سمتی باد
differentiator
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
atmosphere related syndrome
[ARS]
حساسیت به تغییرات هوا
[پزشکی]
goechemical
وابسته به تغییرات شیمیایی زمین
apraxic
وابسته به تغییرات بافتی مغز
stenothermy
کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
apractic
وابسته به تغییرات بافتی مغز
meteoropathy
حساسیت به تغییرات هوا
[پزشکی]
rate
میزان مهارت شدت تغییرات
aeromancy
پیش بینی تغییرات هوا
rates
میزان مهارت شدت تغییرات
total differential
تغییرات کلی ممکنه در یک متغیر
sounding rocket
موشک اکتشاف تغییرات جوی
tolerance
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
crawling peg
تغییرات جزئی در نرخ ارز
military pay order
جدول تغییرات حقوقی پرسنل
hasty breaching
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
actinogram
ثبت تغییرات نیروی اشعهء خورشید
unilinear
دارای تغییرات مسلسل از اغاز تا پایان
unprotected
که قابل تغییرات و محافظت شده نیست
landform
تغییرات سطح زمین در اثرعوامل طبیعی
distortions
تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
commutator riple
تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
journals
لیست تغییرات یا بهنگام سازی ها در فایل
cif&e
هزینه حمل و تغییرات نرخ ارز
journal
لیست تغییرات یا بهنگام سازی ها در فایل
beat
تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
distortion
تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
angular variability
تغییرات زاویهای حرکت باد یامسیر ان
analog
ی از تغییرات در یک سیگنال ممتد ارسال میشود
beats
تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
eustatic
مربوط به تغییرات سطح دریادر سرتاسر جهان
reshuffles
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
reshuffled
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
charactristic velocity
مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
reshuffling
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
stand pat
<idiom>
ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
reshuffle
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
sensitive
آنچه حتی تغییرات کوچک را هم احساس میکند
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com