Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
general
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
generals
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
Other Matches
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
warlord
افسر عالی رتبه ارتش
superior court
دادگاه عالی
general court martial
دادگاه عالی نظامی
quashing
نقض رای در دادگاه عالی
court of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
hight disciplinary court of judges
دادگاه عالی انتظامی قضات
reversal
نقض رای در دادگاه عالی
reversals
نقض رای در دادگاه عالی
star chamber
دادگاه عالی مدنی وجنایی
courts of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
mandamus
حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
r.s.c
قوانین مربوط به دادگاه یادیوان عالی معادل supremecourt of rules
procedendo
حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
sanhedrim
سهندرین :دادگاه وشورای عالی بنی اسرائیل دراورشلیم درزمانهای پیشین
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
supreme commander
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
gen
ژنرال
consul general
ژنرال قونسول
general
ژنرال ارتشبد
generals
ژنرال ارتشبد
flag officer
تیمسار
gl
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
brigadier general
تیمسار سرتیپ
aides
اجودان تیمسار
aide
اجودان تیمسار
flag lieutenant
اجودان تیمسار
flag secretary
منشی تیمسار
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
flag officer
افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
advanced level
پایه مهارت عالی در سطح عالی
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
seigneur
امیر
flag officer
امیر
soldan
امیر
brass hat
امیر
emir
امیر
brass hats
امیر
emirs
امیر
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
emirate
امیر نشین
chief tomn
امیر نشین
the prince of the faithful
امیر المومنین
raja
امیر یاپادشاه
emirates
امیر نشین
jarl
فرمانروا یا امیر
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
on an even keel
<idiom>
به ترتیب عالی یا محیطی عالی
jarl
امیر دانمارکی یا نروژی
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
kinglet
پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
sokeman
فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
in service
درخدمت ارتش در ارتش
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
major generals
امیر تومان تومان اغا
major general
امیر تومان تومان اغا
army
ارتش
armies
ارتش
field army
ارتش
regulars
ارتش کادر
regular army
ارتش دائمی
army commander
فرمانده ارتش
field army
ارتش رزمی
field army
ارتش صحرایی
standing army
ارتش منظم
standing
ارتش ثابت
army artillery
توپخانه ارتش
general issue
ملزومات ارتش
army corps
سپاههای ارتش
regular army
ارتش منظم
constable
افسر ارتش
regular
ارتش کادر
major
سرگرد ارتش
army stores
فروشگاه ارتش
the a of the army
پیشرفت ارتش
servicemen
عضو ارتش
serviceman
عضو ارتش
army group
گروه ارتش
active duty
ارتش کادر
irregulars
ارتش نامنظم
combined arms army
ارتش مرکب
constables
افسر ارتش
military campaign
لشکرکشی
[ارتش]
general staff
ستاد ارتش
the red army
ارتش سرخ
the rank and file
توده ارتش
active army
ارتش کادر
pentagons
ارتش امریکا
the losses of the army
تلفات ارتش
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
militarism
ارتش سالاری
military
جنگی ارتش
majored
سرگرد ارتش
standing army
ارتش دائمی
pentagon
ارتش امریکا
women's army corps
ارتش زنان
state guard
ارتش ایالتی
majoring
سرگرد ارتش
military justice
قوانین جزایی ارتش
army service area
منطقه عقب ارتش
army troops
یکانهای رده ارتش
punitive article
قوانین جزایی ارتش
vivandiere
اغذیه فروش ارتش
army alpha test
ازمون الفای ارتش
standing army
ارتش کادر ثابت
women's army corps
قسمت زنان ارتش
yeomanry
ارتش داوطلب از زارعین
regular army
ارتش کادر ثابت
USA
ارتش ایالات متحده
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
army beta test
ازمون بتای ارتش
to dismiss
[American E]
معاف کردن
[ارتش]
quartermaster general
رئیس کل کارپردازی ارتش
army general staff
ستاد عمومی ارتش
the main army
بخش عمده ارتش
brass hats
افسر ارشد ارتش
general officer
امرای ارتش امیران
foreignlegion
سرباز داوطلب در ارتش
field grade
افسر ارشد ارتش
army
ارتش نیروی زمینی
rifleman
تفنگ دار
[ارتش]
jcs
رئیس ستاد ارتش
dismissal of the armey
مرخص کردن از ارتش
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
general issue
تدارکات عمومی ارتش
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
armies
ارتش نیروی زمینی
to dismiss
[American E]
مرخص کردن
[ارتش]
to fall out
مرخص کردن
[ارتش]
martial
وابسته به ارتش نظامی
to fall out
معاف کردن
[ارتش]
brass hat
افسر ارشد ارتش
regiment
گردان در ارتش انگلیس
regiments
گردان در ارتش انگلیس
high grade
عالی
bravest
عالی
imperial
عالی
ripping
عالی
braving
عالی
ripsnorting
عالی
superb
عالی
excellent
عالی
supreme
عالی
beautiful
عالی
copacetic
عالی
plummy
عالی
plummiest
عالی
plummier
عالی
palmary
عالی
much
عالی
braw
عالی
nobby
عالی
magnificent
عالی
copesetic
عالی
spiffy
عالی
wallies
عالی
superior
عالی
superiors
عالی
splendid
عالی
firsthand
عالی
first rate
عالی
eximious
عالی
lofty
عالی
braves
عالی
superlative
عالی
remarkable
عالی
exquisite
عالی
advancing
عالی
advances
عالی
advance
عالی
capital
عالی
super
عالی
knockout
عالی
superlatives
عالی
wicked
<adj.>
عالی
sick
[British E]
<adj.>
عالی
cool
<adj.>
عالی
awesome
<adj.>
عالی
great
<adj.>
عالی
superbly
عالی
famous
عالی
knockouts
عالی
highs
عالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com