Dictiornary-Farsi | کاتالیزور شتاب دهنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
accelerator catalyst	کاتالیزور شتاب دهنده


Other Matches

accelerator	شتاب دهنده
accelerators	شتاب دهنده
accelerator board	تخته شتاب دهنده
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
ionic centrifuge	شتاب دهنده یونی
linear accelerator	شتاب دهنده خطی
ion accelerator	شتاب دهنده یون
cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
catalyst	کاتالیزور
catalysts	کاتالیزور
catalyzer	کاتالیزور
accelerant	کاتالیزور
accelerating agent	کاتالیزور
heterogeneous catalyst	کاتالیزور ناهمگن
acid catalyst	کاتالیزور اسیدی
catforming	تبدیل با کاتالیزور
lindlar's catalyst	کاتالیزور لیندلار
homogeneous catalyst	کاتالیزور همگن
zigler catalyst	کاتالیزور زیگلر
pseudocatalysis	شبه کاتالیزور
cocatalyst	کمک کاتالیزور
cat cracking	کراکینگ با کاتالیزور
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
acid catalysis	کاتالیزور در محیط اسیدی
friedel crafts catalyst	کاتالیزور فریدل- کرافتس
oxidizer	ترکیب کننده کاتالیزور
acid catalyzed reaction	واکنش کاتالیزور شده با اسید
trimmer	زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
cracking	وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
extender	توسعه دهنده ادامه دهنده
bailor	امانت دهنده کفیل دهنده
bailer	امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor	نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative	التیام دهنده جوش دهنده
at full lick	با شتاب
haste	شتاب
expediency	شتاب
pelt	شتاب
acceleration	شتاب
pelts	شتاب
pelted	شتاب
hustle	شتاب
hustled	شتاب
speed	شتاب
hustles	شتاب
hustling	شتاب
in a hurry	در شتاب
unhurriedly	بی شتاب
speeding	شتاب
unhurried	بی شتاب
hie thee	شتاب کن
speeds	شتاب
hastiness	شتاب
precipitation	شتاب
over hasty	پر شتاب
expedience	شتاب
accelerator	شتاب
acceleration lane	خط شتاب
at leisure	بی شتاب
accelerators	شتاب
cursoriness	شتاب
acceleration space	فضای شتاب
resultant acceleration	شتاب خالص
normal acceleration	شتاب عمودی
no hurry	شتاب نداریم
resultant acceleration	شتاب برایند
net acceleration	شتاب خالص
acceleration principle	اصل شتاب
linear acceleration	شتاب خطی
longitudinal acceleration	شتاب طولی
make a push	شتاب کردن
negative acceleration	شتاب منفی
net acceleration	شتاب برایند
normal acceleration	شتاب قائم
acceleration time	زمان شتاب
previousness	شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
post haste	با شتاب فراوان
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
positive acceleration	شتاب مثبت
accelerometer	شتاب سنج
accelerate	شتاب دادن
accelerated	شتاب دادن
hurrying	راندن شتاب
accelerates	شتاب دادن
accelerating	شتاب دادن
d. haste	شتاب زیاد
hurry	شتاب کردن
hurries	راندن شتاب
hurries	شتاب کردن
hurriedly	از روی شتاب
angular acceleration	شتاب زاویهای
hastener	شتاب کننده
angular acceleratin	شتاب زاویهای
hurry	راندن شتاب
hurrying	شتاب کردن
peremptory	شتاب امیز
deceleration	شتاب کاهنده
deceleration	شتاب منفی
electron acceleration	شتاب الکترون
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
hie	شتاب کردن
accelerated particle	ذره با شتاب
acceleration of free fall	شتاب گرانی
acceleration of free fall	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
apparent gravity	شتاب ثقل
acceleration of gravity	شتاب ثقل
initial acceleration	شتاب اولیه
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
acceleration of gravity	شتاب گرانش
hasty	شتاب زده
in a hurried state	در حال شتاب
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
hurriedness	شتاب زدگی
hying	شتاب کردن
tilts	شتاب پرتاب
tilted	شتاب پرتاب
tilt	شتاب پرتاب
impact acceleration	شتاب ضربه ای
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerating power	قدرت شتاب
acceleration coefficient	ضریب شتاب
acceleration of gravity	شتاب گرانی
retardation	شتاب منفی
speed	شتاب کامیابی
speed	میزان شتاب
skelpit	شتاب کردن
speed	شتاب حرکت
speeding	شتاب کامیابی
speeding	میزان شتاب
speeding	شتاب حرکت
speeds	شتاب کامیابی
despatched	کشتن شتاب
despatches	کشتن شتاب
transverse acceleration	شتاب عرضی
whirry	شتاب کردن
skeet	شتاب کردن
skelp	شتاب کردن
dispatches	کشتن شتاب
dispatched	کشتن شتاب
dispatch	کشتن شتاب
despatching	کشتن شتاب
speeds	میزان شتاب
jotted	با شتاب نوشتن
jots	با شتاب نوشتن
accelerator	الکترد شتاب ده
accelerators	الکترد شتاب ده
spatchcock	با شتاب جادادن
to make haste	شتاب کردن
to make a hurry	شتاب کردن
jot	با شتاب نوشتن
to look sharp	شتاب کردن
to come along	شتاب کردن
speeds	شتاب حرکت
to polish off	با شتاب پرداخت کردن
post haste	بسرعت شتاب فراوان
pelted	شتاب کردن ضربه
jerk	میزان تغییر شتاب
jerks	میزان تغییر شتاب
jerking	میزان تغییر شتاب
pelt	شتاب کردن ضربه
pelts	شتاب کردن ضربه
jerked	میزان تغییر شتاب
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
accelerated particle	ذره شتاب دار
centrifugal acceleration	شتاب گریز از مرکز
coefficient of acceleration	ضریب شتاب اقتصادی
decelerating electrode	الکترد شتاب گیر
velocity	سرعت سیر شتاب
precipitately	از روی شتاب زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
velocities	سرعت سیر شتاب
at full pelt	با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
grab off	با شتاب گرفتن قاپیدن
i am in a hurry for it	عجله دارم یا در شتاب هستم
premature decision	تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
slow and sure	شتاب کار را خراب میکند
compass acceleration error	خطای شتاب جهت یاب
get a wiggle on <idiom>	عجله کردن با شتاب رفتن
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
decelerete	بصورت منفی شتاب دادن
full pelt	با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
kinetic lead	سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go	دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
gal	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
coriolis acceleration	شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
red out	از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
gals	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
earthquake factor	مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
ride control	سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
poomse	نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما