Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (4 milliseconds)
English
Persian
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
Other Matches
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
war to the knife
کارد و کارد کشی
stilettos
کارد
knuckle bow
کارد
stiletto
کارد
knuckle guard
کارد
daggar
کارد
straight dagger
کارد
turning tool
کارد تراش
knifes
: چاقو کارد
cutler
کارد فروش
knifes
کارد زدن
haft
دسته کارد
trench knife
کارد سنگری
paper knife
کارد کاغذبری
plaster cutting knife
کارد گچبری
knifed
: چاقو کارد
knifed
کارد زدن
cutlery
کارد وچنگال
knife-edges
لبه کارد
knife-edge
لبه کارد
cutlery
کارد و چنگال
gulleys
کارد کندن
knife edge
لبه کارد
gully
کارد کندن
knife
کارد زدن
gullies
کارد کندن
knife
: چاقو کارد
tableware
کارد و چنگال
machete
کارد بزرگ و سنگین
bread knife
کارد نان بری
cutlery
کارد وچنگال فروشی
coulter
علف بر- کارد گاواهن
machetes
کارد بزرگ و سنگین
back jackknife
شیرجه از جلو بصورت کارد
shuto
لبه کارد مانند دست
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
matchet
یکجور کارد بزرگ درامریکا
One man sows and another reaps.
<proverb>
یکى مى کارد ,دیگرى درو مى کند .
steak knife
کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
finish knife
کارد یا تیغ
[مخصوص پرداخت سطح فرش]
scimitar
شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
parang
یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
billhook
نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com