English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
tableware کارد و چنگال
cutlery کارد و چنگال
Other Matches
folding knife کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
war to the knife کارد و کارد کشی
stiletto کارد
straight dagger کارد
stilettos کارد
knuckle bow کارد
knuckle guard کارد
daggar کارد
cutlery کارد وچنگال
knifes کارد زدن
knife کارد زدن
knifes : چاقو کارد
knifed : چاقو کارد
knifed کارد زدن
knife : چاقو کارد
turning tool کارد تراش
knife-edge لبه کارد
knife edge لبه کارد
gullies کارد کندن
gulleys کارد کندن
paper knife کارد کاغذبری
cutler کارد فروش
gully کارد کندن
plaster cutting knife کارد گچبری
haft دسته کارد
trench knife کارد سنگری
knife-edges لبه کارد
talon چنگال
pitchforks چنگال
talons چنگال
cleft چنگال
clefts چنگال
clift چنگال
clutching چنگال
griff چنگال
a fork یک چنگال
clutches چنگال
clutched چنگال
clutch چنگال
pitchfork چنگال
claw چنگال
nail چنگال
forking چنگال
fork چنگال
nailed چنگال
clawed چنگال
clawing چنگال
claws چنگال
prongs چنگال
prong چنگال
paws چنگال
pawing چنگال
pawed چنگال
paw چنگال
nails چنگال
coulter علف بر- کارد گاواهن
machetes کارد بزرگ و سنگین
cutlery کارد وچنگال فروشی
machete کارد بزرگ و سنگین
bread knife کارد نان بری
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
grapnel ticks چنگال چهارشاخه
rake چنگک چنگال
raking چنگک چنگال
forky چنگال دار
forkedly بشکل چنگال
grain شاخه چنگال
cable grip چنگال کابل
rakes چنگک چنگال
shuto لبه کارد مانند دست
back jackknife شیرجه از جلو بصورت کارد
matchet یکجور کارد بزرگ درامریکا
i am nat my last shifts کارد به استخوانم رسیده است
ungula سم ناخن چنگال چنگک
forked چنگال مانند شکافته
forking مثل چنگال شدن
fork مثل چنگال شدن
plate basket سبد قاشق و چنگال
claw hatchet تبر چنگال دار
muckrake چنگال یا بیل کودکشی
knight fork چنگال اسب شطرنج
steak knife کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
One man sows and another reaps. <proverb> یکى مى کارد ,دیگرى درو مى کند .
prong دارای چنگک یا چنگال کردن
coke fork چنگال یا انبر مخصوص ذغال کک
prongs دارای چنگک یا چنگال کردن
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
scimitar شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
billhook نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
parang یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
hay fork چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
Could we have a fork please? ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
prong تیزی چنگال تیزی دندان
prongs تیزی چنگال تیزی دندان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com