Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
sanitarian
کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
Other Matches
public health
بهداشت همگانی
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
sympathisers
جانبدار
sympathizer
جانبدار
sympathizers
جانبدار
partial
جانبدار
public
آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
sanitary
بهداشتی
sanitarian
بهداشتی
medical
بهداشتی
hygienic
بهداشتی
sanitary napkin
نوار بهداشتی
health foods
خوراک بهداشتی
health food
خوراک بهداشتی
sanitary ware
لوازم بهداشتی
clinical record
پرونده بهداشتی
health insurance
بیمه بهداشتی
health policy
سیاست بهداشتی
sanitary napkins
نوار بهداشتی
insanitary
غیر بهداشتی
health services
خدمات بهداشتی
sanitate
دارای لوازم بهداشتی کردن
medical records
پرونده پزشکی مدارک بهداشتی
health
بهداشت
hygienics
بهداشت
hygiene
بهداشت
health certificate
گواهی بهداشت
The Physics of Radiation Protection
بهداشت پرتوی
mental hygiene
بهداشت روانی
mental health
بهداشت روانی
hygienist
متخصص بهداشت
hygiene
علم بهداشت
Health physics
بهداشت پرتوی
hygienically
مطابق بهداشت
hygeist
بهداشت دان
insanitation
فقدان بهداشت
hygeist
متخصص بهداشت
certificate of health
گواهی بهداشت
hygienics
علم بهداشت
bill of health
گواهی بهداشت
Health physics
فیزیک بهداشت
health insurance
بیمه بهداشت
social hygiene
بهداشت اجتماعی
social health
بهداشت اجتماعی
sanitary engineering
مهندسی بهداشت
sanitarily
از لحاظ بهداشت
The Physics of Radiation Protection
فیزیک بهداشت
pedology
مبحث بهداشت کودکان
world health organization
سازمان بهداشت جهانی
The health authorities .
مقامات اداره بهداشت
communally
همگانی
generable
همگانی
plenum
همگانی
wall-to-wall
همگانی
communal
همگانی
general
همگانی
plenums
همگانی
public
همگانی
generals
همگانی
universal
همگانی
nonquota
همگانی
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
sanitation
مراعات اصول بهداشت بهسازی
to keep one's health
موافب بهداشت خود بودن
analysts
کارشناس
connoisseur
کارشناس
au fait
کارشناس
judging
کارشناس
expert
کارشناس
experts
کارشناس
judges
کارشناس
judged
کارشناس
analyst
کارشناس
judge
کارشناس
mass education
اموزش همگانی
long house
ماوای همگانی
universal complex
عقده همگانی
semipublic
نیمه همگانی
holocausts
کشتار همگانی
pissoir
شاشگاه همگانی
pissoir
ابریزگاه همگانی
public building
بنای همگانی
generals
جامع همگانی
public instractions
تعلیمات همگانی
universal symbol
نماد همگانی
universal trait
صفت همگانی
universalization
همگانی سازی
public
همگانی ملی
agora
همایشگاه همگانی
general
جامع همگانی
holocaust
کشتار همگانی
cross examination
بازجویی همگانی
family check
کیش همگانی
utility
صنایع همگانی
mass media
رسانههای همگانی
hecatomb
قربانی همگانی
latrine
ابریز همگانی
constitutionalize
برای بهداشت مزاج گردش کردن
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
critics
کارشناس خبره
volcanist
کارشناس اتشفشانی
experts
متخصص کارشناس
technologist
کارشناس تکنولوژیست
expert
متخصص کارشناس
critic
کارشناس خبره
qualified
کارشناس موصوف
electronic engineer
کارشناس الکترونیک
electric engineer
کارشناس برق
actuaries
کارشناس بیمه
actuary
کارشناس بیمه
pogrom
ازار وکشتار همگانی
pogroms
ازار وکشتار همگانی
cafeteria messing
ناهار خوری همگانی
public works
کارهای ساختمانی همگانی
holocausts
اتش سوزی همگانی
public traffic
رفت و امد همگانی
public domain software
نرم افزارعمومی یا همگانی
public domain software
نرم افزار همگانی
holocaust
اتش سوزی همگانی
socialized medicine
بیمه پزشکی همگانی
land sturm
نام نویسی همگانی
educationists
کارشناس اموزش و پرورش
technicians
ذیفن کارشناس فنی
educationist
کارشناس اموزش و پرورش
educationalists
کارشناس اموزش و پرورش
educationalist
کارشناس اموزش و پرورش
acoustician
کارشناس علم اصوات
adjuster
کارشناس در خسارت بیمه
he posed as an expert
خود را کارشناس وانمودکردن
technician
ذیفن کارشناس فنی
zoogeographer
کارشناس جغرافیای حیوانی
skilled witness
کارشناس اهل خبره
common good
خیر عمومی یا صلاح همگانی
hygeian
وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
average stater
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
social security
بیمه وبازنشستگی همگانی تامین اجتماعی
indignation meeting
مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
taster
کارشناس چشیدن مزه شراب وچای وغیره
tasters
کارشناس چشیدن مزه شراب وچای وغیره
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
gymnopaedic
درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
telpak
سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com