Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
Other Matches
public employees
کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tatter
لباس پاره پاره ژنده پوش
slat
پاره پاره شدن چادر
slats
پاره پاره شدن چادر
to part in pieces
پاره پاره کردن
scalpel
پاره پاره کردن
scalpels
پاره پاره کردن
to tear to pieces
پاره پاره کردن
tearoff
پاره پاره کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
pick to pieces
پاره پاره کردن
shredder
پاره پاره کننده
analyze
پاره پاره کردن
tatter
پاره پاره کردن
shredders
پاره پاره کننده
to cut to pieces
پاره پاره کردن
personnel
کارمندان
staffs
کارمندان
staffed
کارمندان
staff
کارمندان
staffs
کارمندان کارکنان
new employees
کارمندان تازه
staffed
کارمندان کارکنان
staff
کارمندان کارکنان
supervisory staff
کارمندان مباشر
civilian employees
کارمندان غیرنظامی
operating staff
کارمندان عملیاتی
reduced employees
کارمندان کم شده
sit-down
اعتصاب کارمندان
sit down
اعتصاب کارمندان
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
reduced employees
کارمندان منفصل گردیده
aircrews
کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrew
کارمندان و خلبانان هواپیما
white collar worker
کارمندان یقه سفید
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
class n allotment
کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
secretariate
منشی گری کارمندان دبیرخانه
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
to reduce an establishment
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
time clock
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
house organ
مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
analyses
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed
پاره پاره کردن تشریح کردن
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
in rags
پاره
isomer
هم پاره
fragments
پاره
shreds
پاره
isomerous
هم پاره
shredding
پاره
mammock
پاره
the golden
پاره
scraps
پاره
scrapping
پاره
scrapped
پاره
scrap
پاره
fragment
پاره
fragmenting
پاره
shredded
پاره
shred
پاره
duds
پاره
out at elbows
پاره
peaked line
خط پاره پاره
pieces
پاره
bits
پاره
bit
پاره
scrappier
پاره پاره
scrappiest
پاره پاره
scrappy
پاره پاره
raggle
پاره
scappy
پاره پاره
piece
پاره
tatters
پاره
members
پاره
member
پاره
line segment
پاره خط
fragmentary
پاره پاره
part
پاره
framentary
پاره پاره
look before your leap
پاره نکن
mitraille
چاره پاره
lacerates
پاره کردن
broken bricks
پاره اجر
brickbat
پاره اجر
fragmental
پاره پاره جزء جزء
lay open
پاره کردن
lacerating
پاره کردن
middle fraction
پاره میانی
case shot
چار پاره
caruncle
گوشت پاره
shards
پاره سفال
part time
پاره وقت
scrap iron
اهن پاره
scrappiness
پاره پارگی
wear and tear
<idiom>
پاره پوره
fire brand
اتش پاره
lacerate
پاره کردن
tatty
پاره پوره
partially ordered
پاره مرتب
bit
پاره خبر
ballast
پاره سنگ
bits
پاره خبر
icicle
یخ پاره قطعه یخ
fragmentary
پاره پاره جزء جزء
partial sum
پاره مجموعه
quarry stone
پاره سنگ
partial order
پاره ترتیب
shard
پاره سفال
partial fraction
پاره کسر
bat
پاره اجر
bats
پاره اجر
batted
پاره اجر
partial function
پاره تابع
break
پاره کردن
breaks
پاره کردن
tattered
پاره پوره
icicles
یخ پاره قطعه یخ
fragmented
چند پاره
dilacerate
پاره کردن
divulsion
پاره کردن
rending
پاره کردن
rends
پاره کردن
cut
پاره کردن
cuts
پاره کردن
split up
پاره شدن
fragmenting
تکه پاره
equulei
پاره اسب
equuleus
پاره اسب
to cut down
پاره کردن
fragment
تکه پاره
rip
پاره کردن
lancinate
پاره کردن
tear
پاره کردن
tear up
پاره کردن
rips
پاره کردن
tears
پاره کردن
part-time
پاره وقت
fragments
تکه پاره
lacerable
پاره شدنی
rend
پاره کردن
firebrands
اتش پاره
firebrand
اتش پاره
lancination
پاره سازی
ripped
پاره کردن
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to darn socks
جوراب
[پاره]
را دوختن
stub nail
میخ نعل پاره
driftwood
تخته پاره روی اب
part-time weaver
بافنده پاره وقت
partially defined
پاره تعریف شده
partial derivative
مشتق پاره ای
[ریاضی]
rupture limit
مرز پاره شدن
terming
پاره سال تحصیلی
term
پاره سال تحصیلی
caruncular
دارای گوش پاره
carunculate
دارای گوشت پاره
gastrotomy
پاره کردن شکم
come apart
تکه پاره شدن
tear up
<idiom>
(پاره کردن)ریزریزکردن
breaking
پاره گی قطع شدگی
snippy
مغرور تکه پاره
termed
پاره سال تحصیلی
overwear
پاره ومندرس کردن
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
screed
تکه پاره باریکه زمین
torn
پاره شده درهم دریده
oddment
تکه و پاره چیز باقیمانده
fritters
خاگینه گوشت دار پاره
fritter
خاگینه گوشت دار پاره
shredding
پاره کردن باریک بریدن
partial migrant
کوچگر پاره ای
[پرنده شناسی]
shreds
پاره کردن باریک بریدن
rubble
قلوه سنگ پاره اجر
shredded
پاره کردن باریک بریدن
extra-mural
ویژهی دانشجویان پاره وقت
shred
پاره کردن باریک بریدن
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
It is only a scrap of paper .
یک تیکه ورق پاره است
Several pages have been torn out.
چندین صفحه اش پاره شده
She interrupted the train of my thoughts.
رشته افکارم را پاره کرد
junk
اهن پاره خرده شیشه
junk
طناب کهنه کاغذ پاره
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
partial differential equation
[PDE]
معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com