Dictiornary-Farsi | کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
personnel	کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی


Other Matches

commissary	فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissaries	فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
public employees	کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
labouroffice	اداره کارگزینی
labour office	اداره کارگزینی
yamen	اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
staff	کارمندان
staffed	کارمندان
staffs	کارمندان
personnel	کارمندان
supervisory staff	کارمندان مباشر
sit down	اعتصاب کارمندان
civilian employees	کارمندان غیرنظامی
operating staff	کارمندان عملیاتی
staffed	کارمندان کارکنان
staffs	کارمندان کارکنان
reduced employees	کارمندان کم شده
new employees	کارمندان تازه
staff	کارمندان کارکنان
sit-down	اعتصاب کارمندان
reduced employees	کارمندان منفصل گردیده
technical staff	کارمندان یا اعضای فنی
white collar worker	کارمندان یقه سفید
aircrews	کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrew	کارمندان و خلبانان هواپیما
secretariate	منشی گری کارمندان دبیرخانه
Full ( part) time employees .	کارمندان تمام (پاره ) وقت
class n allotment	کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
to reduce an establishment	کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
collective bargaining	مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
scotland yard	اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
Stress reduces an employee's working capacity'	استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
time clock	ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
house organ	مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
accrued benefit	پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
headquarters	اداره کل اداره مرکزی
gestion	اداره
directorate	اداره
directorates	اداره
cutcherry	اداره
bureau	اداره
bureaus	اداره
handling	اداره
workplaces	اداره
workplace	اداره
helms	اداره
operation	اداره
maladmidistration	سو اداره
cutchery	اداره
helm	اداره
prefecture	اداره
managements	اداره
management	اداره
offices	اداره
service	اداره
serviced	اداره
office	اداره
departments	اداره
department	اداره
household art	فن اداره خانه
full command	اداره کامل
gerent	اداره کننده
public health pepartment	اداره بهداری
gestion	اداره کردن
government house	اداره حکومتی
strategies	فن اداره جنگ
customs	اداره گمرک
prefecture	اداره ریاست
head office	اداره مرکزی
intelligence service	اداره اطلاعات
strategy	فن اداره جنگ
intelligence department	اداره اطلاعات
proconsulate	سمت یا اداره
manageability	قابلیت اداره
india office	اداره امورهندوستان
misruling	سوء اداره
labor service	اداره کار
operates	اداره کردن
housekeeping	اداره منزل
office manager	رئیس اداره
maladminister	بد اداره کردن
maladministration	سوء اداره
misgovern	بد اداره کردن
ministration	اداره خدمت
malpractice	سوء اداره
medical department	اداره بهداری
misgovernment	سوء اداره
legal department	اداره حقوقی
paperless office	اداره بی کاغذ
operated	اداره کردن
helms	اداره کردن
operate	اداره کردن
porotocol department	اداره تشریفات
rule	اداره کردن
police headquarters	اداره کل شهربانی
helm	اداره کردن
penology	اداره زندان
management system	سیستم اداره
stage-managed	اداره کردن
mishandled	بد اداره کردن
mishandles	بد اداره کردن
mishandling	بد اداره کردن
administration of estate	اداره ترکه
administrant	اداره کننده
run	اداره کردن
runs	اداره کردن
mishandle	بد اداره کردن
wields	اداره کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-managing	اداره کردن
wield	اداره کردن
wielded	اداره کردن
wielding	اداره کردن
misconduct	سوء اداره
consulate	اداره کنسولی
consulates	اداره کنسولی
police	اداره شهربانی
policed	اداره شهربانی
polices	اداره شهربانی
staffer	کارمند اداره
staffers	کارمند اداره
mismanagement	سوء اداره
administer	اداره کردن
administered	:اداره کردن
administering	:اداره کردن
departments	بخش اداره
department	بخش اداره
headquarters	اداره کل شهربانی
officiating	اداره کردن
officiates	اداره کردن
officiated	اداره کردن
officiate	اداره کردن
administers	:اداره کردن
malpractices	سوء اداره
financial agency	اداره مالیه
conducts	اداره کردن
dipartment of publications	اداره نگارش
department of trusteeship	اداره قیمومت
department of trusteeship	اداره سرپرستی
department of publications	اداره انطباعات
department of publications	اداره نگارش
deparment of trusteeship	اداره سرپرستی
deparment of trusteeship	اداره قیمومت
conducting	اداره کردن
conducted	اداره کردن
conduct	اداره کردن
financial agency	اداره دارایی
financial a	اداره مالیه
finance office	اداره دارایی
manage	اداره کردن
managed	اداره کردن
manages	اداره کردن
managing	اداره کردن
dipartment of publications	اداره مطبوعات
depaartment of accounts	اداره محاسبات
customs house	اداره گمرک
customhouse	اداره گمرک
misrule	سوء اداره
misruled	سوء اداره
misrules	سوء اداره
audit office	اداره حسابرسی
audit departmant	اداره حسابرسی
audit departmant	اداره ممیزی
aminister	اداره کردن
stage manage	اداره کردن
mismanaging	بد اداره کردن
mismanages	بد اداره کردن
mismanaged	بد اداره کردن
custom house	اداره گمرک
criminal investigation department	اداره اگاهی
the d. poliee	اداره اگاهی
criminal i. department	اداره اگاهی
claimant agency	اداره کارپردازی
bureaus of census	اداره سرشماری
bureaus of census	اداره امار
mismanage	بد اداره کردن
stage-manage	اداره کردن
administrations	اداره کردن
plays	اداره مسابقه
playing	اداره مسابقه
played	اداره مسابقه
play	اداره مسابقه
Department of labor [American English]	اداره کار
security service	اداره امنیت
security force	اداره امنیت
security	اداره امنیت
direct	اداره کردن
administration	اداره کردن
registry offices	اداره ثبت
registry office	اداره ثبت
man	اداره کردن
government office	اداره دولتی
the relevant office	اداره مسیول
directs	اداره کردن
directed	اداره کردن
directors	اداره کننده
maintain	اداره کردن
manage	اداره کردن
mans	اداره کردن
director	اداره کننده