Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
recruit
کارمند تازه
recruited
کارمند تازه
recruiting
کارمند تازه
recruits
کارمند تازه
Other Matches
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
employee
کارمند
official
کارمند
member
کارمند
members
کارمند
member of staff
کارمند
jobholder
کارمند
inquisitionist
کارمند
white collar employee
کارمند
understaffed
کم کارمند
clerks
دفتردار کارمند
staffer
کارمند اداره
insider
کارمند داخلی
clerk
دفتردار کارمند
insiders
کارمند داخلی
staffers
کارمند اداره
office-holder
کارمند دولت
civil servant
[British E]
کارمند دولت
employee
مستخدم زن کارمند
white collar
کارمند دفتری
white-collar
کارمند دفتری
office-holders
کارمند دولت
official
کارمند دولت
probationers
کارمند استاژ
public officer
[American E]
کارمند دولت
probationer
کارمند استاژ
contact field technician
کارمند فنی
officer
کارمند دولت
personnel selection
کارمند گزینی
incorporator
کارمند اتحادیه
employe
مستخدم زن کارمند
gasmen
کارمند ادارهی گاز
civil servants
مستخدم یا کارمند دولت
civil servant
مستخدم یا کارمند دولت
timekeeper
کارمند ثبت اوقات
timekeepers
کارمند ثبت اوقات
salaried
کارمند حقوق بگیر
gasman
کارمند ادارهی گاز
understaffed
دچار کمبود کارمند
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
rtegistrar
کارمند اداره ثبت
officers
مامور کارمند اداری
probationer
کارمند تحت ازمایش
officer
مامور کارمند اداری
probationers
کارمند تحت ازمایش
clerks
کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk
کارمند دفتری فروشنده مغازه
registrars
کارمند اداره ثبت مدیر دروس
registrar
کارمند اداره ثبت مدیر دروس
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
Boxing Day
اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
newest
تازه
new born
تازه
new-laid
تازه
greenest
تازه
dewy
تازه
red hot
تازه
green
تازه
mint a mint condition
تازه تازه
renewed
تازه
up-to-date
تازه
post glacial
تازه
inchoative
تازه
new laid
تازه
the new world
تازه
newer
تازه
new-
تازه
new fashioned
تازه
new
تازه
brand new
تر و تازه
newfangled
مد تازه
newfashioned
تازه
up to date
تازه
dewier
تازه
dewiest
تازه
new fallen
تازه
modern
تازه
recent
تازه
younger
تازه
fresh
تازه
fresh-
تازه
freshest
تازه
scion
تازه
scions
تازه
young
تازه
recension
چاپ تازه
recuperation
نیروی تازه
reprinted
چاپ تازه
novices
تازه کار
convert
تازه کیش
recent development
بسط تازه
ordinee
شماش تازه
novitiate
تازه کار
brand-new
بکلی نو یا تازه
reprints
چاپ تازه
reprinting
چاپ تازه
reprint
چاپ تازه
noviciate
تازه کار
converting
تازه کیش
breezy
خنک تازه
rookie
تازه کار
rookies
تازه کار
sucking
تازه کار
freshwater
تازه کار
scarc ely
جخت تازه
greener
تازه کار
settlor
مهاجر تازه
brides
تازه عروس
jackleg
تازه کار
bride
تازه عروس
refresher
تازه کننده
converts
تازه کیش
regeneration
تولد تازه
late
تازه گذشته
regeneracy
تولد تازه
newcomer
تازه وارد
newcomers
تازه وارد
revised edition
چاپ تازه
converted
تازه کیش
nascence
تازه پیداشدگی
fresh-
تازه کردن
new built
تازه ساز
new buit
تازه ساز
new buit
تازه ساخت
new clown
تازه شکفته
green old wound
زخم تازه
green crop
علف تازه
new built
تازه ساخت
fresh
تازه کردن
new blown
تازه شگفته
nascency
تازه پیداشدگی
neo christianity
مسیحیت تازه
neocortex
قشر تازه مخ
neoteric
جدید تازه
neoteric
نویسنده تازه
new arrived
تازه رسیده
juvenescent
تازه جوان
green concrete
بتن تازه
new come
تازه امده
bran new
بکلی نو یا تازه
birdegroom
تازه داماد
rebirth
تولد تازه
reappraisals
ارزیابی تازه
reappraisal
ارزیابی تازه
newish
نسبه تازه
recuperation
رمق تازه
new jerusalem
اورشلیم تازه
new fledged
تازه پر در اورده
carechumen
تازه وارد
grcen wine
شراب تازه
new come
تازه رسیده
new comer
تازه وارد
freshest
تازه کردن
new employees
کارمندان تازه
novice
تازه کار
new fallen snow
برف تازه
newmade
تازه ساخت
junior
زودتر تازه تر
freshening
تازه کردن
refreshment
تازه سازی
refreshments
تازه سازی
refresh
تازه کردن
verdured
تازه سرسبز
ultramodern
بسیار تازه
refreshed
تازه کردن
settler
مهاجر تازه
refreshes
تازه کردن
young ice
یخ تازه بسته
juniors
زودتر تازه تر
far out
تازه و غیرسنتی
turn over a new leaf
<idiom>
شروعی تازه
What is new? What is cooking ?
تازه چه خبر ؟
recruit
تازه سرباز
recruited
تازه سرباز
recruiting
تازه سرباز
recruits
تازه سرباز
settlers
مهاجر تازه
freshen
تازه کردن
freshened
تازه کردن
freshens
تازه کردن
renewals
تازه سازی
immigrants
تازه وارد
renewal
تازه سازی
beginners
تازه کار
immigrant
تازه وارد
beginner
تازه کار
span new
خیلی تازه
new-laid
تازه گذاشته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com