English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
incidental works کارهای اتفاقی
Other Matches
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
chancy اتفاقی
incidental <adj.> اتفاقی
accidents اتفاقی
accident اتفاقی
accidental <adj.> اتفاقی
accidentalism اتفاقی
extrinsic اتفاقی
chancing اتفاقی
adventive اتفاقی
chanciest اتفاقی
pick up <idiom> اتفاقی
chancier اتفاقی
casual اتفاقی
casualness اتفاقی
stochastic <adj.> اتفاقی
chance اتفاقی
chanced اتفاقی
chances اتفاقی
fluky اتفاقی
fortuitous <adj.> اتفاقی
episodic اتفاقی
occasional اتفاقی
episodical اتفاقی
contingencies اتفاقی
contingency اتفاقی
eventual اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> اتفاقی
randomly اتفاقی
coincidental <adj.> اتفاقی
haphazard <adj.> اتفاقی
stochastical <adj.> اتفاقی
haphazardly اتفاقی
random <adj.> اتفاقی
flukey اتفاقی
even tual اتفاقی
casual [not planned] <adj.> اتفاقی
adventitiouse اتفاقی
casuale اتفاقی
chanceful اتفاقی
adventitious <adj.> اتفاقی
fortuitousness اتفاقی بودن
chromatic تصادفی اتفاقی
fortuitcus fault نقص اتفاقی
accidentalness حالت اتفاقی
fortuitcus distortion اعوجاج اتفاقی
contingent liability بدهی اتفاقی
incidental errors خطاهای اتفاقی
incidental expenses مخارج اتفاقی
adventitiously بطور اتفاقی
accidental war جنگ اتفاقی
accidental reinforcement تقویت اتفاقی
accidental error خطای اتفاقی
circumstantial evidence اماره اتفاقی
incidentals time زمان اتفاقی
happenstance وقایع اتفاقی
casual labour کارگر اتفاقی
contingent profit سود اتفاقی
incidental memory حافظه اتفاقی
incidental learning یادگیری اتفاقی
stochastic process فرایند اتفاقی
by accident <adv.> بطور اتفاقی
at random <adv.> بطور اتفاقی
as it happens <adv.> بطور اتفاقی
come across <idiom> اتفاقی دیدن
accidently <adv.> بطور اتفاقی
accidentally <adv.> بطور اتفاقی
crop up <idiom> اتفاقی پدیدارشدن
fortuitously <adv.> بطور اتفاقی
random اتفاقی الکی
randomly اتفاقی الکی
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
by a coincidence <adv.> بطور اتفاقی
by chance <adv.> بطور اتفاقی
windfall loss زیان اتفاقی
windfall profits سود اتفاقی
windfall gains منافع اتفاقی
incidentally <adv.> بطور اتفاقی
stochatic procedures رویههای اتفاقی
by hazard <adv.> بطور اتفاقی
by happenstance <adv.> بطور اتفاقی
coincidentally <adv.> بطور اتفاقی
the galleys کارهای سخت
temporary works کارهای موقت
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
cementation کارهای سیمانی
preliminary works کارهای مقدماتی
wirework کارهای سیمی
auxiliary work کارهای اضافی
interior affairs کارهای درونی
emergency works کارهای اضطراری
miscellaneous works کارهای مختلف
daily round کارهای روزانه
earth work کارهای خاکی
previous work کارهای قبلی
meshwork کارهای مشبک
lunces کارهای غریب
diabolism کارهای شیطانی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
chare کار روزمزد و اتفاقی
charring کار روزمزد و اتفاقی
jitter حرکت نامنظم اتفاقی
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
char کار روزمزد و اتفاقی
hazardous معاملات قماری اتفاقی
chars کار روزمزد و اتفاقی
accidental fall ضربه فنی اتفاقی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
light housekeeping کارهای خانه داری
diabolize کارهای شیطانی کردن
logjam کارهای عقب افتاده
public works کارهای ساختمانی همگانی
mundane affairs کارهای این جهان
navvy کارگر کارهای خاکی
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
chore کارهای عادی و روزمره
navvies کارگر کارهای خاکی
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
chores کارهای عادی و روزمره
welfare work کارهای عام المنفعه
light housekeeping کارهای سبک خانکی
foppery جلفی کارهای جلف
customs agent واسطه کارهای گمرکی
to happen to somebody برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
accident damage to property خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshows موضوع فرعی انحراف اتفاقی
sideshow موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
come hell or high water <idiom> هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met. ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
fortuitism اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint <idiom> فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
random بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
randomly بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
self- سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
diagram نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
diagrams نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
fortuist کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
dramatics کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com