Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
Other Matches
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
stand (someone) in good stead
<idiom>
سود زیاد برای شخص داشتن
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
productive
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
interludes
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interlude
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
congregationalism
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
overmoke
زیاد دود داشتن
payola
وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
speculating
انتظار سودو زیاد داشتن
abounding
زیاد بودن وفور داشتن
abounds
زیاد بودن وفور داشتن
abounded
زیاد بودن وفور داشتن
speculates
انتظار سودو زیاد داشتن
speculated
انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculate
انتظار سودو زیاد داشتن
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
vacation sittings
جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
to have one's work cut out
[for one]
<idiom>
کار خیلی زیاد و سخت داشتن
labor of love
<idiom>
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
highest
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highs
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
to mean to do something
منظور انجام کاری را داشتن
to aim to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to intend to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to be looking to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to intend to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to be about to do something
قصد انجام کاری را داشتن
languages
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
practical extraction and report language
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
to set one's mind on anything
ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
flexibility
توانایی سخت افزار یا نرم افزار برای تط ابق با موقعیتها یا کارهای مختلف
high lift configuration
شکل برای زیاد
high lift system
سیستم برای زیاد
high lift device
وسایل برای زیاد
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
overtask
زیاد سنگین بودن برای
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
for doing it
برای انجام ان
to have stood the test of time
برای مدت زیاد دوام آورده باشد
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertake
توافق برای انجام کاری
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
undertaken
توافق برای انجام کاری
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
undertakes
توافق برای انجام کاری
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
paraheliotropism
موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique
روش با مهارت برای انجام کاری
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
helps
روش آسانتر برای انجام کاری
prone
سرازیر مستعد برای انجام کار
to invite somebody to do something
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
helped
روش آسانتر برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
help
روش آسانتر برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
bars
توقف کسی برای انجام کاری
do one's thing
<idiom>
انجام کار پر لذت برای شخص
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
techniques
روش با مهارت برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
decisions
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
commit
اعزام داشتن برای
committed
اعزام داشتن برای
committing
اعزام داشتن برای
get to
<idiom>
توانایی داشتن برای
commits
اعزام داشتن برای
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
macro
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
arithmetic
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
overslaugh
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
spare
برای یدکی نگاه داشتن
to fear
[for]
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
hold over
برای اینده نگاه داشتن
spared
برای یدکی نگاه داشتن
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
egg (someone) on
<idiom>
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
beside one's self
<idiom>
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
validation
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
server
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
metacompilation
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
computing
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
hold down
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
to have connections
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
chord keying
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
to sign up for something
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com