English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
logjam کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Search result with all words
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
Other Matches
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
earth work کارهای خاکی
daily round کارهای روزانه
interior affairs کارهای درونی
preliminary works کارهای مقدماتی
incidental works کارهای اتفاقی
emergency works کارهای اضطراری
temporary works کارهای موقت
diabolism کارهای شیطانی
lunces کارهای غریب
previous work کارهای قبلی
miscellaneous works کارهای مختلف
auxiliary work کارهای اضافی
wirework کارهای سیمی
cementation کارهای سیمانی
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
the galleys کارهای سخت
meshwork کارهای مشبک
navvy کارگر کارهای خاکی
customs agent واسطه کارهای گمرکی
welfare work کارهای عام المنفعه
navvies کارگر کارهای خاکی
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
mundane affairs کارهای این جهان
light housekeeping کارهای خانه داری
chore کارهای عادی و روزمره
public works کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping کارهای سبک خانکی
diabolize کارهای شیطانی کردن
chores کارهای عادی و روزمره
foppery جلفی کارهای جلف
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
self- سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
old hat از مد افتاده
crest fallen افتاده
ripest جا افتاده
riper جا افتاده
out of date از مد افتاده
flagging افتاده
downfallen افتاده
whacked از پا افتاده
unassuming افتاده
ripe جا افتاده
fallen افتاده
low افتاده
footworn از پا افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
meek افتاده
mellow جا افتاده
mellowed جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
mellowing جا افتاده
elliptic افتاده
mellows جا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
modest افتاده
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
diagram نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
diagrams نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
he fell prone دمر افتاده
demimonde عقب افتاده
hors de combat از کار افتاده
decurrent پایین افتاده
back rent اجاره پس افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
installed از کار افتاده
cyma recta موجی افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
arrear بدهی پس افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
dowm از کار افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
obvolute رویهم افتاده
out of order از کار افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
unregarded ازقلم افتاده
unassertive افتاده حال
proleptic پیش افتاده
protrudent بیرون افتاده
short of breath از نفس افتاده
copybook پیشپا افتاده
old hat پیش پا افتاده
long face لب و لوچه افتاده
delayed عقب افتاده
retarded عقب افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
hanging gale اجاره پس افتاده
outland دور افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
winded از نفس افتاده
tatty پیش پا افتاده
jugate روی هم افتاده
short winded از نفس افتاده
lowly صغیر افتاده
slacks جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
trite پیش پا افتاده
slack جای افتاده یا شل
prostrating بخاک افتاده
deadlines از کار افتاده
deadline از کار افتاده
delayed به تاخیر افتاده
meshed درهم جا افتاده
recluses دور افتاده
lowliest صغیر افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrate بخاک افتاده
lowlier صغیر افتاده
recluse دور افتاده
commonplace پیش پا افتاده
banal پیش پا افتاده
backward عقب افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
outstanding عقب افتاده
lame ducks از کار افتاده
deferred عقب افتاده
compromised به خطر افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
outstandingly عقب افتاده
obsolete ازکار افتاده
backwards عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
remotely دور افتاده
seedy از کار افتاده
lame duck از کار افتاده
overlapping رویهم افتاده
ordinary پیش پا افتاده
outlying دور افتاده
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
dramatics کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
inferior calyx کاسه پایین افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
remote site محل دور افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
slothful دیرپای عقب افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com