Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
meshwork
کارهای مشبک
Other Matches
netted veined
دارای رگههای مشبک مشبک العروق
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
lattice suspension bridge
پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
flowing
<adj.>
مشبک
retculate
مشبک
gridded
مشبک
netted
مشبک
honeycomb
مشبک
honeycombs
مشبک
reticular
مشبک
cancellate
مشبک
cancellated
مشبک
latticed
مشبک
meshy
مشبک
cribriform
مشبک
grilled
مشبک
retiform
مشبک
lattice suspension bridge
پل اویزشی مشبک
lattice windows
پنجره مشبک
wire mesh
اهنبندی مشبک
mesh iron
اهن مشبک
latticework
چیز مشبک
lattice tower
دکل مشبک
interwove
مشبک کردن
interweaves
مشبک کردن
interweave
مشبک کردن
crate
صندوق مشبک
interweaving
مشبک کردن
crates
صندوق مشبک
lattice tower
برج مشبک
grille
پنجره مشبک
interlace
مشبک کردن
truss
تیر مشبک
checker brick
اجر مشبک
sleeve brick
اجر مشبک
checker chamber
اطاقک مشبک
interknit
در هم مشبک کردن
honeycomb coil
پیچک مشبک
hollow brick
اجر مشبک
shadow mask
صفحه مشبک
fretwork specialist
مشبک کار
bar screen
دریچه مشبک
bar screen
ریچه مشبک
grilles
پنجره مشبک
lattice
کار مشبک
lattice mast
دکل مشبک
lattice
تیر مشبک
lattices
کار مشبک
lattices
تیر مشبک
truss bridge
پل با تیر مشبک
trestle work
پایههای مشبک
lattice grider
تیر مشبک
aperture mask
صفحه مشبک
lattice woung coil
پیچک مشبک
lattic-window
پنجره مشبک
air-bick
سفال مشبک
reticulate
مشبک کردن
trusses
تیر مشبک
trussed
تیر مشبک
perforated brick
اجر مشبک
perforated cover plates
صفحات مشبک
pierced woodwork
چوبکاری مشبک
Geometrical
مشبک کاری
trussing
تیر مشبک
lattice window
پنجره مشبک
lattic-bridge
تیر حمال مشبک
grillwork
پنجره مشبک سازی
chancelor
جداره مشبک
[کلیسا]
slotted casing
لوله جدار مشبک
perforated metal basket
سبد فلزی مشبک
drop-tracery
تزئینات مشبک کاری
Lantern ring
رینگ مشبک یا پنجره ای
lattice girder
تیر حمال مشبک
Kentish tracery
مشبک کاری کنتی
interlaced
درهم بافته مشبک
reticulate
شبکه کردن مشبک
luggage net
باربند فلزی مشبک
mesh reinforcement
ارماتور مشبک فلزی
reticulum
بافت همبند و مشبک
net winged
دارای بال مشبک
chancel-rail
نرده مشبک
[کلیسا]
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
expanded metal
ورق اهن مشبک
reinforced grillage
ارماتور مشبک فلزی
racks
توری مشبک اشغال گیر
gridiron
خطوط یا میلههای فلزی مشبک
racked
توری مشبک اشغال گیر
laced column
ستون مشبک با بستهای چپ وراست
corner truss
تیر مشبک کنج دار
rack
توری مشبک اشغال گیر
caul
نوعی روسری مشبک توری
wracks
توری مشبک اشغال گیر
wracked
توری مشبک اشغال گیر
cellular metal floor raceway
سیم روی کف مشبک اطاق
lattice analogy
روش قیاس به تیر مشبک
meshing
شبکه تور مانند یا مشبک کردن
grillage
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
meshes
شبکه تور مانند یا مشبک کردن
mesh
شبکه تور مانند یا مشبک کردن
air-grating
[پنجره مشبک برای عبور هوا]
form-piece
[تکه های سنگ در مشبک کاری]
lattic-moulding
[ابزار بند مشبک یا توری مانند]
temporary works
کارهای موقت
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
interior affairs
کارهای درونی
daily round
کارهای روزانه
incidental works
کارهای اتفاقی
diabolism
کارهای شیطانی
earth work
کارهای خاکی
previous work
کارهای قبلی
cementation
کارهای سیمانی
miscellaneous works
کارهای مختلف
lunces
کارهای غریب
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
preliminary works
کارهای مقدماتی
wirework
کارهای سیمی
the galleys
کارهای سخت
auxiliary work
کارهای اضافی
emergency works
کارهای اضطراری
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
foppery
جلفی کارهای جلف
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
chores
کارهای عادی و روزمره
light housekeeping
کارهای خانه داری
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
welfare work
کارهای عام المنفعه
navvy
کارگر کارهای خاکی
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
navvies
کارگر کارهای خاکی
mundane affairs
کارهای این جهان
diabolize
کارهای شیطانی کردن
public works
کارهای ساختمانی همگانی
chore
کارهای عادی و روزمره
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
utility
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
self-
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
choir-rail
[ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
diagram
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
platelet
صفحه کوچکی در سیستمهای سیالی که سطح ان مشبک ویا دارای کانالهای دقیقی میباشد
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
congregationalism
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
procuratrix
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
overseer of the poor
ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
dramatics
کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
prints
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
printed
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
print
فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com