Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
Other Matches
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impairing
خراب کردن
botch
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
impaired
خراب کردن
to bring to nought
خراب کردن
to play the deuce with
خراب کردن
amortize
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
to take down
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
muddles
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
muddled
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
muddle
خراب کردن
demonish
خراب کردن
bungle
خراب کردن
muddling
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
demolished
خراب کردن
bungling
خراب کردن
bungles
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
impair
خراب کردن
bungled
خراب کردن
to do for
خراب کردن
botched
خراب کردن
wrack
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
destroys
خراب کردن
cut up
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
marred
خراب کردن
marring
خراب کردن
demolition
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
take down
خراب کردن
destroying
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
mar
خراب کردن
demolish
خراب کردن
impairs
خراب کردن
to break down
خراب کردن
unbuild
خراب کردن
undoes
خراب کردن
destroy
خراب کردن
undo
خراب کردن
botching
خراب کردن
botches
خراب کردن
pull down
خراب کردن
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
undermine
از زیر خراب کردن
to crock up
خراب کردن یاشدن
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
batter
خراب کردن خمیر
side out
خراب کردن سرویس
batters
خراب کردن خمیر
to wreck
کاملا خراب کردن
undermines
از زیر خراب کردن
to bring to ruin
خانه خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
raze or rase
بکلی خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
frustrates
فکر کسی را خراب کردن
To get damaged . To become defective .
عیب کردن ( خراب شدن )
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
unmake
بهم زدن خراب کردن
frustrate
فکر کسی را خراب کردن
frustrating
فکر کسی را خراب کردن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rams
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rammed
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
ruinate
خراب کردن منهدم کردن
destroying
خراب کردن معدوم کردن
ruining
خراب کردن فنا کردن
destroy
خراب کردن معدوم کردن
devastates
خراب کردن تاراج کردن
devastate
خراب کردن تاراج کردن
ruins
خراب کردن فنا کردن
ruin
خراب کردن فنا کردن
destroys
خراب کردن معدوم کردن
to pull down
خراب کردن بی بنیه کردن
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupt
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
relational
کارها
relation
کارها
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
programme of work
صورت کارها
programme of work
برنامه کارها
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
job scheduler
زمان بند کارها
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
artwork
کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse
<idiom>
انجام کارها بدون نظم
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture .
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activity
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
priorities
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
minor league
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
general
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
wastery
خراب
undone
خراب
wastry
خراب
ill conditioned
خراب
out of repair
خراب
rotten
خراب
alienated
خراب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com