English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
personnel کارکنان یاخدمه وسایل جنگی
Other Matches
war material وسایل جنگی
warlike وسایل جنگی مربوط به جنگ
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
equipment تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
warship کشتی جنگی ناو جنگی
warships کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
staffs کارکنان
employees کارکنان
staffed کارکنان
personnel کارکنان
staff کارکنان
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
employees empowerment توانمندسازی کارکنان
staffed 1- ستاد 2- کارکنان
crews کارکنان هواپیماوامثال ان
crewing کارکنان کشتی
private employees کارکنان خصوصی
crewed کارکنان هواپیماوامثال ان
staff 1- ستاد 2- کارکنان
crew کارکنان هواپیماوامثال ان
personnel training اموزش کارکنان
hotel staff کارکنان هتل
crewed کارکنان کشتی
crews کارکنان کشتی
staffed کارمندان کارکنان
crew کارکنان کشتی
furnace crew کارکنان کوره
ground crew کارکنان هواپیما
staff کارمندان کارکنان
staffs 1- ستاد 2- کارکنان
crewing کارکنان هواپیماوامثال ان
staffs کارمندان کارکنان
labour policy سیاست استخدام کارکنان
coxswain پیشکار کارکنان کشتی
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
establishments موسسه دسته کارکنان
establishment موسسه دسته کارکنان
editorial board هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
slop chest صندوق ملبوس وملزومات کارکنان کشتی
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
dogfight سگ جنگی
dogfights سگ جنگی
bristly جنگی
martin جنگی
tactical جنگی
tactically جنگی
fighting جنگی
warlike جنگی
serviced جنگی
martial جنگی
scrapper جنگی
service جنگی
battle line خط جنگی
service mine مین جنگی
tactic تدابیر جنگی
martel de fer چکش جنگی
sloop قایق جنگی
sloop of war کرجی جنگی
war horses اسب جنگی
war horse اسب جنگی
man of war ناو جنگی
compartment دهلیز جنگی
bantams خروس جنگی
bantam خروس جنگی
paludament ردای جنگی
service ammunition مهمات جنگی
munitions of war مهمات جنگی
poleax تبرزین جنگی
poleaxe تبرزین جنگی
destrier اسب جنگی
actions عملیات جنگی
action عملیات جنگی
parlementaire فرستاده جنگی
tactics تدابیر جنگی
reparations for war damages غرامات جنگی
cars ارابه جنگی
car ارابه جنگی
nom de guerre کنیه جنگی
compartments دهلیز جنگی
cocker خروس جنگی
battle map نقشه جنگی
battle lights چراغهای جنگی
battle dress جلیقه جنگی
battle casualty تلفات جنگی
contraband of war قاچاق جنگی
armed naval vessel ناو جنگی
destrer اسب جنگی
dim light چراغ جنگی
dry run عملیات جنگی
dry run تمرین جنگی
enginery اسباب جنگی
accredited correspondent خبرنگار جنگی
field type از نوع جنگی
field wire سیم جنگی
battle plane هواپیمای جنگی
battleplane هواپیمای جنگی
warplane هواپیمای جنگی
combat exercise مانور جنگی
campaign medal مدال جنگی
campaign badge نشان جنگی
combat firing تیراندازی جنگی
combat ration جیره جنگی
booty of war غنیمت جنگی
combat tire لاستیک جنگی
combatant vessel کشتی جنگی
combatant vessel ناو جنگی
battle station پایگاه جنگی
battle sight درجه جنگی
battle reserve احتیاط جنگی
battle reserve ذخیره جنگی
battle problems مسائل جنگی
fighting cock خروس جنگی
fighting load بار جنگی
prisoners of war زندانی جنگی
prisoner of war اسیر جنگی
prisoner of war زندانی جنگی
warheads کلاهک جنگی
warhead کلاهک جنگی
hard head شاخ جنگی
killed in action کشته جنگی
light line خط چراغ جنگی
live ammunition مهمات جنگی
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
chariots ارابه جنگی
chariot ارابه جنگی
prisoners of war اسیر جنگی
warpath مسیر جنگی
fighting load بارمهمات جنگی
fighting ram غوچ جنگی
navy کشتی جنگی
navies کشتی جنگی
game cock خروس جنگی
game fowl خروس جنگی
gamecock خروس جنگی
military جنگی ارتش
battleships کشتی جنگی
battleship کشتی جنگی
stratagems حیله جنگی
stratagem حیله جنگی
man of war مرد جنگی
passed معبر جنگی
war cry فریاد جنگی
tactical intelligence اطلاعات جنگی
tactical aircraft هواپیمای جنگی
war crimes جنایات جنگی
war crime جنایات جنگی
warlike preparations تدارکات جنگی
warfare economy اقتصاد جنگی
formation ارایش جنگی
war plan طرح جنگی
war refugee آواره جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com