Dictiornary-Farsi | کارکن سودمند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 88 (7 milliseconds)

English	Persian
practical	کارکن سودمند
practicals	کارکن سودمند


Other Matches

workable	کارکن
labouring	کارکن
kathartic	کارکن
purgatives	کارکن
purgative	کارکن
dejectory	کارکن
purge	کارکن
purges	کارکن
purged	کارکن
fagger	سخت کارکن
physicky	کارکن مانندمسهلی
cabin crew	کارکن کابین [هواپیما]
practice makes perfect	کارکن تا استاد شوی
seidlitz powder	سدلیس :کارکن ملینی که ازدو گرد درست میشود
helleborism	معالجه دیوانگی یاخربق داروی کارکن که ازخربق میسازند
purposive <adj.>	سودمند
furthersome	سودمند
fructuous	سودمند
applicatory <adj.>	سودمند
utilitarian [useful] <adj.>	سودمند
inefficacious	نا سودمند
suitable <adj.>	سودمند
purposeful <adj.>	سودمند
purpose-built <adj.>	سودمند
proper <adj.>	سودمند
practicable <adj.>	سودمند
functional <adj.>	سودمند
convenient <adj.>	سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.>	سودمند
valuable <adj.>	سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.>	سودمند
helpful <adj.>	سودمند
handy [useful] <adj.>	سودمند
expedient <adj.>	سودمند
fit for use	سودمند
advantageaus	سودمند
handy <adj.>	سودمند
constructive	سودمند
practicals	سودمند
practical <adj.>	سودمند
instrumental	سودمند
good	سودمند
lucrative	سودمند
beneficial <adj.>	سودمند
handiest	سودمند
handier	سودمند
serviceable <adj.>	سودمند
salubrious	سودمند
benefitical	سودمند
commodious	سودمند
advantageous <adj.>	سودمند
useful <adj.>	سودمند
gainful	سودمند
utility	برنامه سودمند
advantage	سودمند بودن
useful work	کار سودمند
good	سودمند مفید
benefactress	زن نیوکار سودمند
avail	سودمند بودن
utility routine	روال سودمند
utility programs	برنامههای سودمند
perficient	سودمند بدردخورنده
instrumental input	داده سودمند
subservient	مادون سودمند
utilitarianism	سودمند گرایی
conducive	سودمند مساعد
to be of avail	سودمند بودن
e. use ful	بسیار سودمند
utility program	برنامه سودمند
it is of interest to me	برای من سودمند است
pf public utility	سودمند برای همه
ana	منتخبات اطلاعات سودمند
it did not profit me	مرا سودمند نبود
hepatic	سودمند برای جگر
available	قابل استفاده سودمند
publicly useful	سودمند برای عموم
wholesore	گوارا سالم سودمند
to come in useful	سودمند واقع شدن
salutary	سلامت بخش سودمند
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
bestead	سودمند واقع شدن بدردخوردن
to exercise is use ful	ورزش کردن سودمند است
utilitarian	معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead	بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست