Dictiornary-Farsi | کارگر ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
unskilled worker	کارگر ساده


Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
labored	کارگر
cooly	کارگر
workwoman	کارگر زن
labour	کارگر
effective	کارگر
employee	کارگر
telling	کارگر
labourers	کارگر
workman	کارگر
workmen	کارگر
laborers	کارگر
labourer	کارگر
worker	کارگر
joss	سر کارگر
operative	کارگر
labors	کارگر
laborer	کارگر
operatives	کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
craftsman assistant	کارگر
workpeople	کارگر
workwoman	زن کارگر
master workman	سر کارگر
workingman	کارگر
shopman	کارگر
road maker	کارگر راه
dockers	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
docker	کارگر بارانداز
workings	کارگر طرزکار
slave ant	مورچه کارگر
day laborer	روز کارگر
working	کارگر طرزکار
craftsman	کارگر ماهر
seasonal worker	کارگر فصلی
dockers	کارگر لنگرگاه
date labourer	کارگر روزمزد
craftsmen	کارگر ماهر
reacher	کارگر نخ تاب
day labourer	کارگر روزمزد
shovelbill	کارگر بیل زن
Labour Party	حزب کارگر
labourparty	حزب کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
May Day	روز کارگر
shovelman	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
skilled labour	کارگر ماهر
working class	طبقه کارگر
working classes	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
proletariat	طبقه کارگر
laboring class	طبقه کارگر
labor party	حزب کارگر
labor	حزب کارگر
labor	کارگر عمله
journey man	کارگر مزدور
leaven	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leavens	عامل کارگر
hodcarrier	کارگر ناوه کش
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
swotting	کارگر زحمتکش
furnace man	کارگر کوره
lay off	تعلیق کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
farmhand	کارگر مزرعه
labored	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
daysman	کارگر روزمزد
labors	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labour	حزب کارگر
journeyman	کارگر مزدور
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر متخصص
journeymen	کارگر مزدور
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر متخصص
piler	کارگر شمعکوب
outworker	کارگر ازاد
munitioneer	کارگر زرادخانه
exploitation of labor	استثمار کارگر
refiner	کارگر پالایشگاه
coalminer	کارگر معدن
labors	کارگر عمله
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
stable-boy	کارگر اصطبل
farm hands	کارگر مزرعه
refiners	کارگر پالایشگاه
longshoremen	کارگر اسکله
longshoreman	کارگر اسکله
labour day	روز کارگر
brain worker	کارگر مغزی
working man	کارگر افزارمند
accommodator	کارگر کمکی
workfolks	جماعت کارگر
workfolk	جماعت کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
work force	تعداد کارگر
workingman	ازطبقه کارگر
unskilled labor	کارگر غیرماهر
casual labour	کارگر اتفاقی
common labour	کارگر عمومی
workpeople	طبقه کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
dairymaid	کارگر لبنیاتی
farm hand	کارگر مزرعه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
outworker	کارگر خارج ازخانه
penetratingly	بطور نافذ کارگر
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
stevedores	کارگر بار انداز
stevedore	کارگر بار انداز
pitman	کارگر درون معدن
pkeman	کارگر کلنگ دار
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
deckhand	کارگر عرشه کشتی
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
gandey dancer	کارگر راه اهن
grisette	دختر کارگر فرانسوی
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
inflow of labor	جریان ورود کارگر
luggie	کارگر سنگ شکن
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
workmanlike	شایسته کارگر خوب
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
time out	ساعت غیبت کارگر
potman	کارگر اسفالت ساز
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
railroader	کارگر راه اهن
quarryman	کارگر کان سنگ
quarryman	کارگر معدن سنگ
quarrier	کارگر معدن سنگ
effectively	بطور موثر یا کارگر
cordwainer	کارگر چرم ساز
wright	کارگر سازنده نجار
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
proletarian	عضو طبقه کارگر
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
submariner	کارگر زیر دریایی
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
work people	کارگران طبقه کارگر
day laborer	کارگر روز مزد
working paper	ورقهء استخدام کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
navvy	کارگر کارهای خاکی
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
navvies	کارگر غیر ماهر
navvies	کارگر کارهای خاکی
navvy	کارگر غیر ماهر
hewer	کارگر معدن زغال سنگ
take on	گرفتن کارگر هیاهو کردن
to sweat workers	کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
roustabout	کارگر اسکله یا بندر گاه
The working (middle,upper)class.	طبقه کارگر (متوسط بالا )
working classes	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working class	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
barker	کارگر یا ماشینی که پوست میکند
dishwashers	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
quarryman	کارگر معدن معدنچی سنگ کن
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
dishwasher	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
caucus	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
A bad workman always blames his tools. <proverb>	کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
caucuses	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
work load	مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
rollman	کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
findings	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
finding	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
spinner	عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
deat benefit	وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
yellow dog contract	قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
stakhnovism	افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
portal to portal	وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
artless	ساده
unassuming	ساده
homespun	ساده
unsophisticated	ساده