Dictiornary-Farsi | کارگر وابسته بکارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
proletarian	کارگر وابسته بکارگر


Other Matches

portal to portal	وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
phallic	وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian	اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial	وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic	وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological	وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial	وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral	وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic	وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
puritanical	وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar	وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular	وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic	وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal	وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic	وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
supervisory	وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy	وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic	وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic	وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey	وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic	وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
zygose	وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal	وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services	یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic	وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
telling	کارگر
workingman	کارگر
craftsman assistant	کارگر
labored	کارگر
operative	کارگر
shopman	کارگر
labour	کارگر
employee	کارگر
operatives	کارگر
workwoman	کارگر زن
master workman	سر کارگر
workwoman	زن کارگر
cooly	کارگر
labors	کارگر
workpeople	کارگر
employe	کارگر
workmen	کارگر
labourers	کارگر
worker	کارگر
workman	کارگر
effective	کارگر
active	کارگر
laborer	کارگر
labourer	کارگر
laborers	کارگر
joss	سر کارگر
journeyman	کارگر مزدور
reacher	کارگر نخ تاب
skilled labour	کارگر ماهر
journeyman	کارگر ماهر
Labour Party	حزب کارگر
munitioneer	کارگر زرادخانه
common labour	کارگر عمومی
hodcarrier	کارگر ناوه کش
journeymen	کارگر متخصص
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر مزدور
journeyman	کارگر متخصص
farm hands	کارگر مزرعه
working class	طبقه کارگر
May Day	روز کارگر
unskilled worker	کارگر ساده
labored	حزب کارگر
slave ant	مورچه کارگر
labored	کارگر عمله
steelworkers	کارگر پولادسازی
labourparty	حزب کارگر
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
brain worker	کارگر مغزی
stable-boy	کارگر اصطبل
unskilled labor	کارگر غیرماهر
mealmen	کارگر اسیاب
labour	حزب کارگر
craftsman	کارگر ماهر
craftsmen	کارگر ماهر
coalminer	کارگر معدن
labour	کارگر عمله
charge hand	کارگر معمولی
road maker	کارگر راه
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
skilled worker	کارگر ماهر
working classes	طبقه کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
accommodator	کارگر کمکی
piler	کارگر شمعکوب
working man	کارگر افزارمند
workfolks	جماعت کارگر
workfolk	جماعت کارگر
lay off	تعلیق کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
proletariat	طبقه کارگر
seasonal worker	کارگر فصلی
workingman	ازطبقه کارگر
labor	کارگر عمله
refiner	کارگر پالایشگاه
leavens	عامل کارگر
swotted	کارگر زحمتکش
refiners	کارگر پالایشگاه
swots	کارگر زحمتکش
journey man	کارگر مزدور
swot	کارگر زحمتکش
labor party	حزب کارگر
leavening	عامل کارگر
laboring class	طبقه کارگر
work force	تعداد کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
furnace man	کارگر کوره
swotting	کارگر زحمتکش
leaven	عامل کارگر
labor	حزب کارگر
farm hand	کارگر مزرعه
longshoreman	کارگر اسکله
day laborer	روز کارگر
longshoremen	کارگر اسکله
navvies	کارگر ساده
dockers	کارگر لنگرگاه
dockers	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
labour day	روز کارگر
exploitation of labor	استثمار کارگر
casual labour	کارگر اتفاقی
dairymaids	کارگر لبنیاتی
dairymaid	کارگر لبنیاتی
shoveler	کارگر بیل زن
shovelbill	کارگر بیل زن
daysman	کارگر روزمزد
day labourer	کارگر روزمزد
docker	کارگر بارانداز
outworker	کارگر ازاد
farmhand	کارگر مزرعه
shovelman	کارگر بیل زن
navvy	کارگر ساده
working	کارگر طرزکار
workpeople	طبقه کارگر
date labourer	کارگر روزمزد
workings	کارگر طرزکار
submariner	کارگر زیر دریایی
grisette	دختر کارگر فرانسوی
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
workmanly	شایسته کارگر خوب
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
wright	کارگر سازنده نجار
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
railroader	کارگر راه اهن
quarrier	کارگر معدن سنگ
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
gandey dancer	کارگر راه اهن
penetratingly	بطور نافذ کارگر
working paper	ورقهء استخدام کارگر
stevedores	کارگر بار انداز
work people	کارگران طبقه کارگر
quarryman	کارگر کان سنگ
outworker	کارگر خارج ازخانه
quarryman	کارگر معدن سنگ
stevedore	کارگر بار انداز
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
deckhand	کارگر عرشه کشتی
navvy	کارگر غیر ماهر
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
cordwainer	کارگر چرم ساز
day laborer	کارگر روز مزد
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
inflow of labor	جریان ورود کارگر
navvies	کارگر غیر ماهر
navvies	کارگر کارهای خاکی
luggie	کارگر سنگ شکن
workmanlike	شایسته کارگر خوب
pitman	کارگر درون معدن
navvy	کارگر کارهای خاکی
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
time out	ساعت غیبت کارگر
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
effectively	بطور موثر یا کارگر
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
pkeman	کارگر کلنگ دار
potman	کارگر اسفالت ساز
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
proletarian	عضو طبقه کارگر
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
barker	کارگر یا ماشینی که پوست میکند
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
quarryman	کارگر معدن معدنچی سنگ کن
to sweat workers	کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
dishwasher	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
dishwashers	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
roustabout	کارگر اسکله یا بندر گاه
hewer	کارگر معدن زغال سنگ