Dictiornary-Farsi | کارگر پالایشگاه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
refiner	کارگر پالایشگاه
refiners	کارگر پالایشگاه


Other Matches

mineral oil refinery	پالایشگاه روغن معدنی پالایشگاه نفت
refinery	پالایشگاه
refineries	پالایشگاه
refining plant	پالایشگاه
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
oil refinery	پالایشگاه نفت
refinery gas	گاز پالایشگاه
labourer	کارگر
telling	کارگر
employee	کارگر
laborer	کارگر
employe	کارگر
master workman	سر کارگر
joss	سر کارگر
labors	کارگر
labored	کارگر
labour	کارگر
workingman	کارگر
operatives	کارگر
shopman	کارگر
operative	کارگر
craftsman assistant	کارگر
cooly	کارگر
effective	کارگر
active	کارگر
workpeople	کارگر
workwoman	زن کارگر
workwoman	کارگر زن
laborers	کارگر
workmen	کارگر
workman	کارگر
worker	کارگر
labourers	کارگر
common labour	کارگر عمومی
hodcarrier	کارگر ناوه کش
furnace man	کارگر کوره
day labourer	کارگر روزمزد
day laborer	روز کارگر
exploitation of labor	استثمار کارگر
date labourer	کارگر روزمزد
daysman	کارگر روزمزد
farmhand	کارگر مزرعه
coalminer	کارگر معدن
labor	کارگر عمله
workingman	ازطبقه کارگر
working man	کارگر افزارمند
workfolks	جماعت کارگر
workfolk	جماعت کارگر
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
work force	تعداد کارگر
seasonal worker	کارگر فصلی
shovelbill	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
skilled labour	کارگر ماهر
skilled worker	کارگر ماهر
slave ant	مورچه کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
unskilled worker	کارگر ساده
workpeople	طبقه کارگر
piler	کارگر شمعکوب
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
journey man	کارگر مزدور
steelworker	کارگر پولادسازی
labor	حزب کارگر
labor party	حزب کارگر
stable-boys	کارگر اصطبل
laboring class	طبقه کارگر
stable-boy	کارگر اصطبل
farm hands	کارگر مزرعه
lay off	تعلیق کارگر
farm hand	کارگر مزرعه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
mealmen	کارگر اسیاب
munitioneer	کارگر زرادخانه
outworker	کارگر ازاد
dairymaid	کارگر لبنیاتی
unskilled labor	کارگر غیرماهر
working classes	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
labored	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labour	حزب کارگر
journeyman	کارگر مزدور
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر متخصص
journeymen	کارگر مزدور
journeymen	کارگر ماهر
working class	طبقه کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
working	کارگر طرزکار
workings	کارگر طرزکار
docker	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
dockers	کارگر بارانداز
dockers	کارگر لنگرگاه
craftsman	کارگر ماهر
craftsmen	کارگر ماهر
Labour Party	حزب کارگر
labourparty	حزب کارگر
May Day	روز کارگر
journeymen	کارگر متخصص
casual labour	کارگر اتفاقی
navvy	کارگر ساده
longshoreman	کارگر اسکله
longshoremen	کارگر اسکله
brain worker	کارگر مغزی
navvies	کارگر ساده
leaven	عامل کارگر
accommodator	کارگر کمکی
labour day	روز کارگر
proletariat	طبقه کارگر
leavening	عامل کارگر
leavens	عامل کارگر
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
swotting	کارگر زحمتکش
working paper	ورقهء استخدام کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
work people	کارگران طبقه کارگر
wright	کارگر سازنده نجار
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
day laborer	کارگر روز مزد
time out	ساعت غیبت کارگر
navvy	کارگر کارهای خاکی
navvy	کارگر غیر ماهر
navvies	کارگر کارهای خاکی
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
luggie	کارگر سنگ شکن
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
outworker	کارگر خارج ازخانه
navvies	کارگر غیر ماهر
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
inflow of labor	جریان ورود کارگر
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
cordwainer	کارگر چرم ساز
gandey dancer	کارگر راه اهن
grisette	دختر کارگر فرانسوی
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
deckhand	کارگر عرشه کشتی
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
penetratingly	بطور نافذ کارگر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
pkeman	کارگر کلنگ دار
submariner	کارگر زیر دریایی
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
stevedore	کارگر بار انداز
stevedores	کارگر بار انداز
effectively	بطور موثر یا کارگر
pitman	کارگر درون معدن
railroader	کارگر راه اهن
proletarian	عضو طبقه کارگر
potman	کارگر اسفالت ساز
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
workmanlike	شایسته کارگر خوب
quarrier	کارگر معدن سنگ
quarryman	کارگر معدن سنگ
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
quarryman	کارگر کان سنگ
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
barker	کارگر یا ماشینی که پوست میکند
working classes	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
dishwashers	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
dishwasher	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
working class	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
roustabout	کارگر اسکله یا بندر گاه
The working (middle,upper)class.	طبقه کارگر (متوسط بالا )
quarryman	کارگر معدن معدنچی سنگ کن
hewer	کارگر معدن زغال سنگ
to sweat workers	کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
take on	گرفتن کارگر هیاهو کردن
A bad workman always blames his tools. <proverb>	کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
caucus	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
caucuses	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
spinner	عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
finding	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
work load	مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
rollman	کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
yellow dog contract	قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
deat benefit	وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
portal to portal	وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
stakhnovism	افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
industrial union	اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
gopher	موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
laborsaving	تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
time card	کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ