English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
walk out کاری راناگهان ترک کردن
Other Matches
to fling a door open دری راناگهان بازکردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
stucco گچ کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
carves کنده کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
carve کنده کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
hammered چکش کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
granulate چکش کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
go near to do something تقریبا کاری را کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
contract مقاطعه کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
calker بتونه کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
splays منبت کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
splay منبت کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
inlaying خاتم کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
refashion دست کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
flourish زینت کاری کردن
flourished زینت کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
purfle منبت کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
enamel مینا کاری کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
to run the show در کاری اختیار داری کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
job ایوب مقاطعه کاری کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
systematization اسلوبی کردن همست کاری
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
limes با اهک کاری سفید کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
lime با اهک کاری سفید کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
step in مداخله بیجا در کاری کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
specializing ویژه کاری کردن متخصص شدن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
specializes ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to work by candle light شب کاری کردن دود چراغ خوردن
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
rat out on <idiom> مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to enjoin somebody from doing something [American E] منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
handing کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
redliner خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
mode روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
modes روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
to pair off دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
oil روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling روغن کاری کردن روغن ساختن
oils روغن کاری کردن روغن ساختن
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
impotency کاری
active کاری
electroplating اب کاری
plastering گچ کاری
malfunctions کژ کاری
flower piece گل کاری
parget گچ کاری
under employment کم کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com