English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
Other Matches
load کاری که باید انجام شود
backlogs کاری که باید انجام شود
backlog کاری که باید انجام شود
loads کاری که باید انجام شود
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
Back to the drawing board <idiom> [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
specification مین شود یا کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
the f. of a table باید
outh باید
should باید
in due f. باید
maun باید
must باید
to have to باید
shall باید
ought باید
there is a rule that... که باید.....
We have to go as well. ما هم باید برویم .
i must go باید بروم
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
it is necessary to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
one must go باید رفت
it is to be noted that باید دانست که
how shall we proceed چه باید کرد
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
as it deserves چنانکه باید
ought باید وشاید
i ougth to go باید رفت
you must know باید بدانید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
prettily بخوبی چنانکه باید
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
enow بسنده انقدرکه باید
shall i go? ایا باید بروم
comme il faut چنانکه باید وشاید
chicane مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
he needs must go ناچار باید برود
meetly چنانکه باید و شاید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
he must have gone باید رفته باشد
the needful انچه باید کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
do the necessary انچه باید کرد بکنید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
I must be going now. الان دیگه باید بروم
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com