English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
to reproach an act کاری را بد دانستن
Search result with all words
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff. فوت وفن کاری را دانستن
Other Matches
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
know دانستن
learns دانستن
to d. of بد دانستن
adjudge دانستن
put down as دانستن
conned دانستن
learn دانستن
knows دانستن
cognize دانستن
deprecate بد دانستن
learnt دانستن
aim : دانستن
aimed : دانستن
aims : دانستن
conning دانستن
damm بد دانستن
receive as دانستن
deprecated بد دانستن
cons دانستن
con دانستن
deprecates بد دانستن
knowable قابل دانستن
aver بحق دانستن
averring بحق دانستن
abominate مکروه دانستن
abominated مکروه دانستن
averred بحق دانستن
allows روا دانستن
avers بحق دانستن
to d. a pratice کاریرا بد دانستن
to consider as agood a شگون دانستن
allowing روا دانستن
allow روا دانستن
postulating لازم دانستن
superannuate متروکه دانستن
postulate لازم دانستن
postulated لازم دانستن
having دانستن خوردن
blaming مقصر دانستن
blames مقصر دانستن
blamed مقصر دانستن
blame مقصر دانستن
to take for granted مسلم دانستن
to make a point of ضروری دانستن
ignores بی اساس دانستن
ignored بی اساس دانستن
ignore بی اساس دانستن
to know for certain یقین دانستن
to fancy oneself خودراکسی دانستن
to deesm a صلاح دانستن
to deesm a مقتضی دانستن
wit دانستن اموختن
wits دانستن اموختن
postulates لازم دانستن
have دانستن خوردن
abominates مکروه دانستن
ignoring بی اساس دانستن
make much of مهم دانستن
foreknow از پیش دانستن
mislike بد دانستن انزجار
trivializing بی اهمیت دانستن
trivializes بی اهمیت دانستن
trivialized بی اهمیت دانستن
trivialize بی اهمیت دانستن
trivialising بی اهمیت دانستن
trivialises بی اهمیت دانستن
faults مقصر دانستن
consubstantiate هم جنس دانستن
intitle مستحق دانستن
exteriorize فاهری دانستن
knowledge of a language دانستن زبانی
foresees از پیش دانستن
foresee از پیش دانستن
require لازم دانستن
required لازم دانستن
requires لازم دانستن
requiring لازم دانستن
faulted مقصر دانستن
fault مقصر دانستن
deifying خدا دانستن
deify خدا دانستن
abominating مکروه دانستن
deifies خدا دانستن
deified خدا دانستن
illegalize غیرقانونی دانستن
trivialised بی اهمیت دانستن
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
entitles حق دادن مستحق دانستن
loth بیزار بودن از بد دانستن
ascribed اسناد دادن دانستن
to take with a grain of salt اغراق امیز دانستن
hypostatize or size ذات جدا دانستن
ascribe اسناد دادن دانستن
to rule out غیر قابل دانستن
i reckon one wise کسی را خردمند دانستن
to rule out رد کردن بی ربط دانستن
entitle حق دادن مستحق دانستن
sanction دارای مجوزقانونی دانستن
entitling حق دادن مستحق دانستن
account تخمین زدن دانستن
ascribes اسناد دادن دانستن
ascribing اسناد دادن دانستن
sanctioning دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioned دارای مجوزقانونی دانستن
superannuate بازنشسته دانستن یاشدن
adjudging مقرر داشتن دانستن
sanctions دارای مجوزقانونی دانستن
adjudges مقرر داشتن دانستن
to exclude something [as something] چیزی را بی ربط دانستن
to rule something out چیزی را بی ربط دانستن
adjudged مقرر داشتن دانستن
deprecates قبیح دانستن ناراضی بودن از
justify تصدیق کردن ذیحق دانستن
To appreciate something ( some one ) . قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
justifying تصدیق کردن ذیحق دانستن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
justifies تصدیق کردن ذیحق دانستن
deprecated قبیح دانستن ناراضی بودن از
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to have something چیزی را مال خود دانستن
to have something at one's disposal چیزی را مال خود دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
to rule something out چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something [as something] چیزی را غیر قابل دانستن
deprecate قبیح دانستن ناراضی بودن از
inculpate تهمت زدن به مقصر دانستن
esteem لایق دانستن محترم شمردم
intitule لقب دادن مستحق دانستن
wist دانستن گذشته فعل wit
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To know it backwards. مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
To value somebodys acvice . قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
to take for gospel مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
to lay the blame on someone تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
active کاری
feckful کاری
plasterwork گچ کاری
under employment کم کاری
impotence کاری
parget گچ کاری
flower piece گل کاری
curry powder کاری
curries کاری
electroplating اب کاری
malfunction کژ کاری
malfunctioned کژ کاری
impotency کاری
inaction بی کاری
malfunctions کژ کاری
curry کاری
intent on doing anything کاری
slobbery تف کاری
effective کاری
hypofunction کم کاری
currie کاری
curry powders کاری
plastering گچ کاری
to be about to do something در پی کاری شدن
cutting off برش کاری
fairing صیقل کاری
fal lal ریزه کاری
d. touch نازک کاری
dry farm دیم کاری
drilling work مته کاری
discreetnss احتیاط کاری
discreetness احتیاط کاری
disguised underemployment کم کاری پنهان
delicacy of touch ریزه کاری
factorage حق العمل کاری
fiendishness تبه کاری
figuration شیرین کاری
hypothyroidism کم کاری تیروئید
i will see sbout it یک کاری می کنم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com