English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
We don't do things by halves. کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things by half-measures. کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things halfway. کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
Other Matches
polish off <idiom> به طور کامل به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
get done with به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
to get oven به پایان رساندن
get through به پایان رساندن
to bring to an end به پایان رساندن
get over به پایان رساندن
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
do away with <idiom> به پایان رساندن
follow through <idiom> به پایان رساندن
to see through به پایان رساندن
get through به پایان رساندن گذراندن
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
to sing out با اوازبه پایان رساندن
make short work of something <idiom> [به سرعت به پایان رساندن]
wind up <idiom> به پایان رساندن ،تسویه کردن
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
surcease پایان یافتن بپایان رساندن
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
To bring a matter to successful issue . کاری را به نتیجه رساندن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
play into someone's hands <idiom> (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough بطور کامل کامل
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
termination پایان
ends پایان
conclusion پایان
abyss بی پایان
abysses بی پایان
conclusions پایان
unbound بی پایان
eternities بی پایان
eternity بی پایان
finality پایان
close پایان
ended پایان
end پایان
finishes پایان
closer پایان
closes پایان
closest پایان
finish line خط پایان
end line خط پایان
end all پایان
windup پایان
decapoda ده پایان
finallist پایان رس
point پایان
abysm بی پایان
bourne پایان
limit پایان
out <adv.> پایان
interminate بی پایان
aeon بی پایان
issue [outcome] پایان
illimitable بی پایان
period پایان
cessation پایان
perpetuity بی پایان
foreverness بی پایان
forever بی پایان
illmitable بی پایان
never ending بی پایان
never-ending بی پایان
unending بی پایان
inconclusive بی پایان
sempiternity بی پایان
incessant پی در پی بی پایان
initiator terminator پایان ده
finish پایان
infinite time بی پایان
immortality بی پایان
to sit out تا پایان
fruition پایان
finis پایان
unfinished بی پایان
endless بی پایان
endings پایان
ending پایان
eternity بی پایان
hexapod شش پایان
eternality بی پایان
periods پایان
implies رساندن
imply رساندن
implying رساندن
brings رساندن به
bringing رساندن به
bring رساندن به
convey رساندن
understands رساندن
supplying رساندن
supply رساندن
supplied رساندن
understand رساندن
conveyed رساندن
conveys رساندن
conveying رساندن
conclusion پایان یک چیز
to turn out به پایان رسیدن
atrocious با شرارت بی پایان
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
irredeemable پایان ناپذیر
termination پایان یابی
ends پایان یک دور
endless بدون پایان
ended پایان یک دور
termination پایان دهی
end پایان یک دور
conclusions پایان یک چیز
buzzer زنگ پایان
buzzers زنگ پایان
finishes پایان مسابقه
unceasing پایان ناپذیر
thesis پایان نامه
finish پایان مسابقه
theses پایان نامه
interminable پایان ناپذیر
dissertation پایان نامه
dissertations پایان نامه
terminating پایان دار
sequels نتیجه پایان
sequel نتیجه پایان
eternal بی پایان دائمی
inexhaustibility پایان نا پذیری
past پایان یافته
Over and out! پایان خبر !
Over and out! پایان اعلان !
It's over. به پایان رسید.
terminating پایان بخش
terminable پایان یافتنی
normal termination پایان عادی
to come to a end به پایان رسیدن
last a دم اخر پایان
year-end پایان سال
gastropod شکم پایان
come off پایان مسابقه
jikan پایان وقت
interminableness پایان ناپذیری
over پایان یافتن
abend پایان غیرعادی
fineless بی پایان کردن
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
myriapoda هزار پایان
finitude پایان پذیری
eob پایان یک بلوک
terminuse ad quem نقطه پایان
termination date تاریخ پایان
sustainable energy انرژی بی پایان
teleology پایان شناسی
godspeed پایان انجام
wind up پایان یافتن
surcease پایان استراحت
subjunction افزایش در پایان
wind up پایان دادن
taped نوار خط پایان
tape نوار خط پایان
placing judge داور خط پایان
harvest home پایان درو
time out <idiom> پایان وقت
eoj پایان کارob
sign off پایان دادن به
eof پایان فایل
rhizopod ریشه پایان
tapes نوار خط پایان
on side پایان بازی
omniscience دانش بی پایان
over- پایان یافتن
endless loop حلقه بی پایان
end of block پایان یک بلوک
ominscience دانش بی پایان
end mark علامت بی پایان
endnote پایان مدرک
year-end سال پایان
teleologist پایان شناس
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
to have approved به تصویب رساندن
to deliver a message پیغامی را رساندن
consummating بپایان رساندن
kill بقتل رساندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com