English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
comprehensive job کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
Other Matches
dips Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
dip Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
nephrogenic ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hotter کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
ingradient اجزا
facture اجزا
thready رشته رشته باصدای باریک
compartmentalizing تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises تبدیل به اجزا کردن
compartmentalised تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize تبدیل به اجزا کردن
compartmentalized تبدیل به اجزا کردن
dual دو واحدی
five unit code کد پنج واحدی
isomeric متشابه الترکیب دارای همان اجزا
resolutions قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolution قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
breaker وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
breakers وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
DBA ول اجزا و نگهداری سیستم پایگاه داده ها است
modified milk شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
c استفاده مشابه از کامپیوتر و سایر اجزا در فرآیند
chaining اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
desalination plant واحدی جهت گرفتن املاح
qualitative analysis تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
casings جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
casing جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
integrate circuit transistor ترانزیستور در مدار مجتمع ترانزیستور مجتمع
fathom واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
facsimile transceiver واحدی برای انتقال و دریافت الکترونیکی
fathomed واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathoming واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
modular accounting package برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
microprocessors واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
fathoms واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
microprocessor واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
clocks مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
storing واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
cadre واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
cadres واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
neper واحدی که نسبت اسکالر دوجریان را نشان میدهد
fibrillation رشته رشته سازی
fiberize رشته رشته کردن
threads رشته رشته شدن
thread رشته رشته شدن
decibels واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
decibel واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decibel واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
decibels واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
acres واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
acre واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
cylinder block بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
nibble به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbling به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbled به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbles به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
kidney کلیه
kidneys کلیه
all کلیه
all- کلیه
reins کلیه ها
renal gravel حصات کلیه
all hands کلیه پرسنل
entireforce کلیه قوا
all men کلیه مردم
nephroptosis کلیه متحرک
nephralgia قولنج کلیه
reniform شبیه کلیه
all arms کلیه نیروها
reniform کلیه مانند
renal وابسته به کلیه ها
floating kidney کلیه متحرک
renal gravel ریک کلیه
entireforce کلیه نیرو
renal calculus ریگ کلیه
paranephric مجاور کلیه
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
ornis کلیه مرغان یک سرزمین
paranephros غده روی کلیه
tenantary کلیه مستاجرین یک ملک
reins محل کلیه در بدن
against all risks در براب کلیه خطرات
azoth علاج کلیه دردها
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
the total population تمامی نفوس کلیه جمعیت
chronic renal disease [CRD] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
chronic kidney failure [CKF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
chronic renal failure [CRF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
kidney stone [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
demesne کلیه زمین مایملک یک شخص
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
disclaim all liability کلیه بدهیها را انکار کردن
renal calculus [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
syngraph سندی که به مهر و امضا کلیه
Chronic kidney disease [CKD] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
the t. population کلیه جمعیت همه مردم
nephrolith سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
adrenal مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tenantry اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
adrenocortical وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
fauna کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
flora کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
To sweep the board . کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
nephrosis بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
complex مجتمع
complexes مجتمع
colony مجتمع
colonies مجتمع
compound weave بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
showdowns چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
All wages were scaled up to 15 per cent . کلیه دستمزدها به میزان 15درصد افزایش یا فتند
showdown چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
troop test ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
cortin ماده فعاله قشر غده فوق کلیه
All thing considered. باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
Cicim جاجیم و یا کلیه بافت های ساده کفپوش
integration مجتمع سازی
biocinosis مجتمع زیستی
port complex مجتمع بندری
integrated circuit مدار مجتمع
integrate transmission line خط انتقال مجتمع
integrated circuit مدار مجتمع IC
assemble مجتمع کردن
assembled مجتمع کردن
assembles مجتمع کردن
integrated program برنامه مجتمع
regroup مجتمع شدن
integrate circuit مدار مجتمع
i.c. مدار مجتمع
tail clusters ابگیرهای مجتمع
cell assembly مجتمع یاختهای
integrate مجتمع کردن
integrates مجتمع کردن
integrating مجتمع کردن
integrate electronics الکترونیک مجتمع
integrate resistor مقاومت مجتمع
regroups مجتمع شدن
regrouping مجتمع شدن
hardware مدارهای مجتمع
regrouped مجتمع شدن
integrate system سیستم مجتمع
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
gentelmen's agreement کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
banc جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
integrate magnetic circuit مدار مغناطیسی مجتمع
monolithic integrated circuit مدار مجتمع یکپارچه
integrated software نرم افزار مجتمع
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
join up مجتمع کردن هواپیماها
integrate logic circuit مدار منطقی مجتمع
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
integrate transmission system سیستم انتقال مجتمع
microcircuit مدار مجتمع پیچیده
idp پردازش داده مجتمع
integrated data processing پردازش داده مجتمع
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
syynostosis ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
watershed management کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
farraginous تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
garrison forces قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
identity matrix ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com