English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English Persian
job کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
Other Matches
to sell by retail خرده فروختن
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
looted استفاده نامشروع
loots استفاده نامشروع
loot استفاده نامشروع
sell off ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
retail dealer خرده فروش
hucksterer خرده فروش
retailer خرده فروش
retailers خرده فروش
reseller خرده فروش
shoppers کاسب خرده فروش
shopper کاسب خرده فروش
badgered دوره گرد خرده فروش
badgers دوره گرد خرده فروش
badger دوره گرد خرده فروش
badgering دوره گرد خرده فروش
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
to bring to the hammer هراج کردن بهراج فروختن
operated به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
round بی خرده کردن
roundest بی خرده کردن
cavil خرده گیری کردن
scrapping خرده اوراق کردن
scrap خرده اوراق کردن
scrapped خرده اوراق کردن
scraps خرده اوراق کردن
retail خرده فروشی کردن
cavils خرده گیری کردن
caviled خرده گیری کردن
caviling خرده گیری کردن
cavilled خرده گیری کردن
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
hypercriticize زیاده خرده گیری کردن
conductitious مزدی
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
wage good کالای مزدی
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
spoliation تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
sale short پیش فروش کردن
sell short پیش فروش کردن
to sell short پیش فروش کردن
presell پیش فروش کردن
handle خرید و فروش کردن
handles خرید و فروش کردن
ill treat سوء استفاده کردن ضایع کردن
oversells بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
stock عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
abusing سو استفاده کردن از ضایع کردن
uses استفاده کردن استعمال کردن
abuses سو استفاده کردن از ضایع کردن
abused سو استفاده کردن از ضایع کردن
use استفاده کردن استعمال کردن
abuse سو استفاده کردن از ضایع کردن
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
pos سیستمی که از ترمینال کامپیوتری در سایت نقط ه فروش برای ارسال الکترونیکی یا کترول مشابه به قیمت گذاری محصول و... استفاده میکند
dribbling خرده خرده پیش بردن
dribble خرده خرده پیش بردن
dribbled خرده خرده پیش بردن
dribbles خرده خرده پیش بردن
to a. one self of استفاده کردن از
utilises استفاده کردن از
to make much of استفاده کردن از
utilizes استفاده کردن از
put upon استفاده کردن از
put-upon استفاده کردن از
to make use of استفاده کردن از
utilised استفاده کردن از
employ استفاده کردن
utilize استفاده کردن از
employed استفاده کردن
to take a of استفاده کردن از
to trade on سو استفاده کردن از
utilizing استفاده کردن از
employing استفاده کردن
utilising استفاده کردن از
to play upon سو استفاده کردن از
employs استفاده کردن
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
make much of استفاده زیاد کردن از
strain سوء استفاده کردن از
do up اماده استفاده کردن
solarize استفاده کردن از نورافتاب
to work out منتهای استفاده را کردن از
take advantage سوء استفاده کردن از
trade on سوء استفاده کردن از
play on سوء استفاده کردن از
use مصرف استفاده کردن
misuses سوء استفاده کردن از
misusing سوء استفاده کردن از
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
strains سوء استفاده کردن از
to seize the opportunity ازموقع استفاده کردن
uses مصرف استفاده کردن
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
exercise one's veto از حق وتو استفاده کردن
impose upon سوء استفاده کردن از
misused سوء استفاده کردن از
to tread on somebody's foot <idiom> از کسی سو استفاده کردن
reuse دوباره استفاده کردن
use up <idiom> استفاده کامل کردن
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
misuse سوء استفاده کردن از
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
to lay hold on استفاده ازضعف کسی کردن
to play با وسائل پست سو استفاده کردن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
done with <idiom> تمام کردن استفاده از چیزی
talk down to someone <idiom> از کلمات ساده استفاده کردن
to play it با وسائل پست سو استفاده کردن از
to use these rules از این قاعده ها استفاده کردن
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
misfeasance سوء استفاده کردن ازاقتدار قانونی
lincense or cence مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
simplest که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simpler که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simple که استفاده و کار کردن با آن ساده است
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
trailing یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trailed یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trails یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
redundancies در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
eat one's cake and have it too <idiom> هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
trail یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
pirated از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
exploitation بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
redundancy در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pirate از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
audit یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
auditing یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
usufruct از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
audits یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
unlawful نامشروع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com