Dictiornary-Farsi | کار یا وفیفه پیش زمینه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
foreground task	کار یا وفیفه پیش زمینه


Other Matches

inversions	تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion	تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance	فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
tone-on-tone	[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
partition	بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partitions	بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
foreground	سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
backgrounds	زمینه
background	پس زمینه
background	زمینه
design	زمینه
tendency	زمینه
basis	زمینه
ichnograph	زمینه
ground note	نت زمینه
designs	زمینه
flash color	زمینه
ground	زمینه
conspectus	زمینه
backgrounds	پس زمینه
tendencies	زمینه
terrain	زمینه
flat paint	زمینه
setting	زمینه
sketch	زمینه
sketched	زمینه
sketches	زمینه
context	زمینه
settings	زمینه
outlining	زمینه
contexts	زمینه
predispositions	زمینه
predisposition	زمینه
outline	زمینه
outlined	زمینه
outlines	زمینه
background radiation	تابش زمینه
ground colour	رنگ زمینه
protective ground	زمینه حفافتی
display background	زمینه نمایش
figure ground	شکل و زمینه
host crystal	بلور زمینه
intriguing	زمینه سازی
in this connextion	دراین زمینه
ichnography	زمینه سازی
background process	فرایندهای پس زمینه
blue print	زمینه ابی
theme	ریشه زمینه
background printing	چاپ پس زمینه
predispose	زمینه را مهیاساختن
predisposed	زمینه را مهیاساختن
predisposes	زمینه را مهیاساختن
predisposing	زمینه را مهیاساختن
background communication	ارتباط پس زمینه
root	سرچشمه زمینه
roots	سرچشمه زمینه
background current	جریان زمینه
intrigue	زمینه سازی
intrigues	زمینه سازی
themes	ریشه زمینه
background level	تراز زمینه
foreground	پیش زمینه
wherein	درچه زمینه
background noise	اختلال پس زمینه
groundwork	زمینه اساس
planning	زمینه سازی
background noise	صدای پس زمینه
contrasted	رنگ زمینه
main color	رنگ زمینه
contrasting	رنگ زمینه
ground color	رنگ زمینه
contrasts	رنگ زمینه
dominant design	زمینه اصلی
background sound	موسیقی پس زمینه
background music	موسیقی پس زمینه
ambient music	موسیقی پس زمینه
contrast	رنگ زمینه
matrix	زمینه ملاط
survey	زمینه یابی
matrixes	زمینه ملاط
surveyed	زمینه یابی
surveys	زمینه یابی
ambient	پس زمینه معمولی
assignment	وفیفه
assignments	وفیفه
serviced	وفیفه
pensions	وفیفه
obligation	وفیفه
obligations	وفیفه
work	وفیفه
worked	وفیفه
service	وفیفه
duty	وفیفه
task	وفیفه
activity	وفیفه
activities	وفیفه
tasks	وفیفه
offices	وفیفه
office	وفیفه
pension	وفیفه
functions	وفیفه
inofficious	بی وفیفه
functioned	وفیفه
function	وفیفه
roles	وفیفه
role	وفیفه
taskwork	وفیفه
devoir	وفیفه
responsibilities	وفیفه
responsibility	وفیفه
sorb	وفیفه
that is your duty and not mine	نه وفیفه من
survey research	پژوهش زمینه یاب
survey tests	ازمونهای زمینه یابی
background recalculation	محاسبه مجدد پس زمینه
spectrum of war	زمینه ها یا طیف جنگ
spectrum of war	جنگ در تمام زمینه ها
predisposing factor	عامل زمینه ساز
field	زمینه رزمی صحرایی
It is in short supply.	زمینه اش دربازار کم است
field lens adjustment	زمینه تنظیم لنز
attitude survey	زمینه یابی نگرش
undertones	ته صدا موجود در زمینه
contrasted	زمینه طرح و سایه
contrasting	زمینه طرح و سایه
contrasts	زمینه طرح و سایه
contrast	زمینه طرح و سایه
fields	زمینه رزمی صحرایی
fielded	زمینه رزمی صحرایی
undertone	ته صدا موجود در زمینه
seaman recruit	ناوی وفیفه
reserve officer	افسر وفیفه
staff duty	وفیفه ستادی
religious duty	فرض وفیفه
dutiful	وفیفه شناس
task management	مدیریت وفیفه
sense of duty	حس وفیفه شناسی
burden of proof	وفیفه اثبات
drafts	سرباز وفیفه
beneficiary	وفیفه خوار
beneficiaries	وفیفه خوار
undutiful	وفیفه نشناس
loyal	وفیفه شناس
the d. of duty	ادای وفیفه
the d. of duty	انجام وفیفه
irresponsible	وفیفه نشناس
breach of duty	ترک وفیفه
function	وفیفه داشتن
dutifulness	وفیفه شناسی
propositional function	وفیفه حسی
incumbency	وفیفه لزوم
inofficious	وفیفه نشناس
functioned	وفیفه داشتن
functionery	وفیفه دار
lapse from duty	ترک وفیفه
laspe from duty	ترک وفیفه
functionally	ازلحاظ وفیفه
naval conscript	ناوی وفیفه
neurility	وفیفه اعصاب
stipendiaries	وفیفه خوار
stipendiary	وفیفه خوار
obligated reservist	مشمول وفیفه
obligor	مشمول وفیفه
feal	وفیفه شناس
obstriction	قرارداد وفیفه
fun and games <idiom>	وفیفه مشکل
functions	وفیفه داشتن
drafted	سرباز وفیفه
conscription	نظام وفیفه
military service	نظام وفیفه
loyalty	وفیفه شناسی
irresponsibility	وفیفه نشناسی
dereliction of duty	ترک وفیفه
dereliction of duty	وفیفه نشناسی
office	کار وفیفه
loyalties	وفیفه شناسی
offices	کار وفیفه
conscripts	سرباز وفیفه
tasks	امرمهم وفیفه
conscript	سرباز وفیفه
service	نظام وفیفه
serviced	نظام وفیفه
task	امرمهم وفیفه
conscripted	سرباز وفیفه
conscripting	سرباز وفیفه
compulsory service	خدمت وفیفه
annuitant	وفیفه خور
conscientious	وفیفه شناس
fealty	وفیفه شناسی
fealties	وفیفه شناسی
draft	سرباز وفیفه
draftees	سربازان وفیفه
duty-bound	حینانجام وفیفه
functional	وفیفه دار
To pave the way . To prepare the ground.	زمینه رافراهم ( هموار) کردن
ich nographic	وابسته به طراحی و زمینه سازی
He talked in this connection (vein).	دراین زمینه صحبت کرد
color contrast	تضاد رنگی در زمینه فرش
plat	نقشه کشی زمینه سازی
basic ground	زمینه و متن اصلی فرش