Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
live load reduction
کاستن از بار زنده
Other Matches
vivisectional
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
زنده شکافی تشریح جانور زنده
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
vivisect
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
disquantity
کاستن
subrtraction
کاستن
to cut down
کاستن از
to fine down
کاستن
lessen
کاستن
to tone down
کاستن
subtracts
کاستن
subtracting
کاستن
subtracted
کاستن
lighten
کاستن
lightened
کاستن
detracts
کاستن
detracting
کاستن
detracted
کاستن
detract
کاستن
lightening
کاستن
lightens
کاستن
pull down
کاستن
extenuatextent
کاستن
draw off
کاستن
subtract
کاستن
lessened
کاستن
lessening
کاستن
discounts
کاستن
discounting
کاستن
discounted
کاستن
discount
کاستن
rebates
کاستن
lower
کاستن از
lowered
کاستن از
lowering
کاستن از
lowers
کاستن از
rebate
کاستن
reducing
کاستن
reduces
کاستن
reduce
کاستن
decrease
کاستن
decreased
کاستن
decreases
کاستن
pare
کاستن
abates
کاستن
abated
کاستن
abate
کاستن
pared
کاستن
pares
کاستن
lessens
کاستن
abating
کاستن
cheapens
ازقیمت کاستن
disvalue
ازارزش کاستن
decompress
ازفشارهوا کاستن
decrement
کاستن پلهای
diminishable
قابل کاستن
soften
خوابانیدن کاستن
cheapening
ازقیمت کاستن
cheapened
ازقیمت کاستن
softened
خوابانیدن کاستن
cheapen
ازقیمت کاستن
abirritate
ازحساسیت کاستن
softens
خوابانیدن کاستن
to currail expensee
از هزینه کاستن
extenuate
تخفیف دادن کاستن از
qualify
ازبدی چیزی کاستن
qualifies
ازبدی چیزی کاستن
damping
کاستن ازنوسانات دستگاه
allays
از شدت چیزی کاستن
allaying
از شدت چیزی کاستن
allay
از شدت چیزی کاستن
unweight
کاستن فشار اسکی
shortens
مختصر کردن کاستن
pull up
کاستن سرعت اسب
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
declining
تنزل کردن کاستن
declines
تنزل کردن کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
declined
تنزل کردن کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
allayed
از شدت چیزی کاستن
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
decrement
میزان کاهش کاستن پلهای
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
devalue
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
devalues
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluing
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
derogate
کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
drafting
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
i am afriad
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
in off
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
vivific
زنده
cheerful
<adj.>
زنده دل
full of life
سر زنده
cheerful
<adj.>
دل زنده
alacritous
زنده
genial
<adj.>
دل زنده
lively
<adj.>
دل زنده
lively
زنده
liveliest
زنده
viviparous
زنده زا
life full
سر زنده
biotic
زنده
biogen
زنده زا
lighthearted
زنده دل
coiner
زنده
above ground
زنده
animates
زنده
animate
زنده
living
زنده
skylarker
زنده دل
live bearing
زنده زا
livelier
زنده
quickest
زنده
live
:زنده
quicker
زنده
alive
زنده
lived
زنده
quick
زنده
dashing
زنده دل
dapper
زنده دل
vivid
زنده
plaster of Paris
گچ زنده
fresh-
زنده
lived
:زنده
fresh
زنده
live
زنده
freshest
زنده
dimples
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimple
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
resurrecting
زنده کردن
living soil
خاک زنده
ground ball
توپ زنده
living polymer
بسپار زنده
long little
زنده باد
long live
زنده باد
quick ening
زنده کننده
quick clay
بتن زنده
protoplast
واحدجرم زنده
playable
توپ زنده
pernoctation
شب زنده داری
lucubration
شب زنده داری
live ball
توپ زنده
living organisms
موجودات زنده
in vivo
بافت زنده
gamesome
زنده روح
resurrect
زنده کردن
resuscitating
زنده کردن
he suffered at the stake
زنده سوخته شد
he suffered at the stake
او را زنده سوزاندند
resuscitates
زنده کردن
resuscitated
زنده کردن
resuscitate
زنده کردن
inter vivos
در میان زنده ها
resurrected
زنده کردن
irresuscitable
زنده نشدنی
vigilance
شب زنده داری
live load
بار زنده
live steam
بخار زنده
liveliness
زنده دلی
living environment
محیط زنده
quick lime
اهک زنده
restoration to life
زنده سازی
wight
موجود زنده
lived
زنده کردن
live wire
سیم زنده
live wires
سیم زنده
lived
زنده بودن
live
زنده کردن
live
زنده بودن
vivas
زنده باد
survived
<past-p.>
زنده ماندن
viva
زنده باد
wanener
شب زنده دار
resurge
زنده شدن
restore to life
زنده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com