Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
Other Matches
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
pull up
کاستن سرعت اسب
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
pinches
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinch
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
spoiler
صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
tachometer
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic
با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated
سرعت دادن سرعت گرفتن
lowered
کاستن از
pull down
کاستن
pares
کاستن
to tone down
کاستن
lower
کاستن از
abates
کاستن
lowering
کاستن از
extenuatextent
کاستن
draw off
کاستن
lowers
کاستن از
disquantity
کاستن
decrease
کاستن
lessen
کاستن
to cut down
کاستن از
abated
کاستن
abate
کاستن
to fine down
کاستن
abating
کاستن
subrtraction
کاستن
pare
کاستن
pared
کاستن
lessening
کاستن
lessened
کاستن
lessens
کاستن
subtracts
کاستن
subtracting
کاستن
reduces
کاستن
subtracted
کاستن
subtract
کاستن
reduce
کاستن
discounted
کاستن
lighten
کاستن
decreased
کاستن
decreases
کاستن
lightened
کاستن
lightening
کاستن
discount
کاستن
reducing
کاستن
detract
کاستن
detracted
کاستن
detracting
کاستن
detracts
کاستن
discounting
کاستن
lightens
کاستن
rebate
کاستن
discounts
کاستن
rebates
کاستن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
cheapens
ازقیمت کاستن
disvalue
ازارزش کاستن
decrement
کاستن پلهای
diminishable
قابل کاستن
soften
خوابانیدن کاستن
abirritate
ازحساسیت کاستن
decompress
ازفشارهوا کاستن
cheapening
ازقیمت کاستن
cheapen
ازقیمت کاستن
cheapened
ازقیمت کاستن
softens
خوابانیدن کاستن
softened
خوابانیدن کاستن
to currail expensee
از هزینه کاستن
allay
از شدت چیزی کاستن
allays
از شدت چیزی کاستن
unweight
کاستن فشار اسکی
live load reduction
کاستن از بار زنده
shortens
مختصر کردن کاستن
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
allaying
از شدت چیزی کاستن
damping
کاستن ازنوسانات دستگاه
qualify
ازبدی چیزی کاستن
extenuate
تخفیف دادن کاستن از
declining
تنزل کردن کاستن
declines
تنزل کردن کاستن
allayed
از شدت چیزی کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
declined
تنزل کردن کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
qualifies
ازبدی چیزی کاستن
transonic
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
devaluate
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalues
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
decrement
میزان کاهش کاستن پلهای
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
devaluing
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
derogate
کاستن عمل موهن انجام دادن
airspeed
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
i am afriad
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
drafting
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
supersonic
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
in off
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
dimple
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
run up
رسیدن
overtakes
رسیدن به
accede
رسیدن
overtaken
رسیدن به
attains
رسیدن
aim
رسیدن
attaining
رسیدن
reaches
رسیدن
aimed
رسیدن
aims
رسیدن
land
رسیدن
peer
رسیدن
peered
رسیدن
peering
رسیدن
attain
رسیدن
reaches
رسیدن به
overtake
رسیدن به
befall
در رسیدن
come
رسیدن
reach
رسیدن
reach
رسیدن به
comes
رسیدن
arrive
رسیدن
arrived
رسیدن
arrives
رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com