Dictiornary-Farsi | کاسته شدن روبکاهش گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to grow downwards	کاسته شدن روبکاهش گذاردن


Other Matches

decreasingly	چنانکه روبکاهش گذارد
subtrahend	کاسته
unabated	کاسته نشده
unmitigated	کاسته نشده
depleted cover	پوشش کاسته شده
diminished	: تقلیل یافته کاسته
decompression	کاسته شدن فشار اب در صعودغواص
reduced instruction set computer	کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای کاسته شده
A tale never loses in the telling . <proverb>	یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
reduced price	بهای کاسته بهای تخفیف دار
setting up	گذاردن
table	تو گذاردن
to leave out	جا گذاردن
tabled	تو گذاردن
reposal	گذاردن
lay	گذاردن
skewing	کج گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
impone	گذاردن
skews	کج گذاردن
sets	گذاردن
lays	گذاردن
invests	گذاردن
investing	گذاردن
invested	گذاردن
invest	گذاردن
tabling	تو گذاردن
repose	گذاردن
tables	تو گذاردن
instate	گذاردن
skew	کج گذاردن
set	گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
tables	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
tabled	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
endorse	صحه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
put-up	در فرف گذاردن
put up	در فرف گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
endorses	صحه گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
check	نشان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
put away	کنار گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
adopt	نام گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
embowel	در روده گذاردن
demark	نشان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
imburse	درکیسه گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
pt down	کنار گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
skew	اریب گذاردن
impress	نشان گذاردن
place	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
leaving	باقی گذاردن
impress	باقی گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
skews	اریب گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
checks	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
skewing	اریب گذاردن
award	امانت گذاردن
leave	باقی گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
reverence	احترام گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
sash	پنجره گذاردن
awarded	امانت گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
awards	امانت گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
awarding	امانت گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
pose	: مطرح کردن گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
station	درپست معینی گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن