English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (7 milliseconds)
English Persian
bowl کاسه رهنما
bowls کاسه رهنما
Other Matches
cue سخن رهنما
cues سخن رهنما
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
chalice کاسه
messmate هم کاسه
craniums کاسه سر
cupule کاسه
bowls کاسه
chalices کاسه
crania کاسه سر
cranium کاسه سر
cotyla کاسه
pappus کاسه گل
calycle کاسه گل
calyx کاسه گل
calix کاسه گل
bowl کاسه
lump sums یک کاسه
lump sum یک کاسه
sockets کاسه
in a lump sum یک کاسه
socket کاسه
skull کاسه سر
mazard کاسه
skulls کاسه سر
drinking cup کاسه
hard shell کاسه دار
sealings کاسه نمدها
loricate کاسه دار
lickspittle کاسه لیس
scal کاسه نمد
porringer کاسه اش خوری
parasitism کاسه لیسی
kneepan کاسه زانو
kegler کاسه ساز
knee cap کاسه زانو
knee pan کاسه زانو
oil seal کاسه نمد
scutum کاسه زانو
stuffing box کاسه نمد
puppet کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
doormat کاسه لیس
stooge کاسه لیس
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
minion کاسه لیس
fawner کاسه لیس
turtleback کاسه پشت
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
yes-man کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
suck-up کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
toady کاسه لیس
socket کاسه چشم
corolla جام گل کاسه گل
kneecaps کاسه زانو
brainpan کاسه مغز
ball bearings کاسه ساچمه
ball bearing کاسه ساچمه
eye sockets کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
husks غلاف یا کاسه گل
husk غلاف یا کاسه گل
kneecap کاسه زانو
patellae کاسه زانو
patella کاسه زانو
seals کاسه نمد
seal کاسه نمد
sockets کاسه بندگاه
socket کاسه بندگاه
craniography شرح کاسه سر
cup seal بوبند کاسه
glene کاسه چشم
eager beaver کاسه گرم تر از اش
eyehole کاسه چشم
flower cup غلاف کاسه گل
cranial nerve عصب کاسه سر
glene کاسه مفصل
dipper stick کاسه بیل
housemaid's knee اماس کاسه زانو
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
toadyism مداهنه کاسه لیسی
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
calipash کاسه لاک پشت
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
sockets سرپیچ کاسه چشم
hardshell کاسه دار سخت
inferior calyx کاسه پایین افتاده
suborbital زیر کاسه چشمی
stifle bone کاسه زانوی اسب
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
patellar مانند کاسه زانو
carapace کاسه سنگ پشت
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
sound bow کاسه زنگ اخبار
porringer کلاه کاسه مانند
patellate مانند کاسه زانو
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
toady کاسه لیس مداهنه کردن
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
calipee کاسه زیرین لاک پشت
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> همان آش است و همان کاسه .
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com