English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
Other Matches
parasitism کاسه لیسی
toadyism مداهنه کاسه لیسی
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
fraise چاپلوسی چاپلوسی کردن
sweet talk چاپلوسی کردن
butters چاپلوسی کردن
buttering چاپلوسی کردن
flatters چاپلوسی کردن
buttered چاپلوسی کردن
butter چاپلوسی کردن
fleech چاپلوسی کردن
flatter چاپلوسی کردن
collogue چاپلوسی کردن
truckle چاپلوسی کردن
to oil one's tongue چاپلوسی کردن
wagtails چاپلوسی کردن
wagtail چاپلوسی کردن
to talk with the tongues of angels <idiom> چاپلوسی کردن
to speak with a sweet tongue <idiom> چاپلوسی کردن
gloze چاپلوسی کردن
blandish نوازش کردن چاپلوسی کردن
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
lay it on with trowel اشکارا چاپلوسی کردن
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
pour it on thick <idiom> ماهرانه چاپلوسی کردن از
soft soap چاپلوسی کردن تملق
to butter somebody up برای کسی چاپلوسی کردن
to schmooze somebody برای کسی چاپلوسی کردن
to pander to somebody's ego <idiom> برای کسی چاپلوسی کردن
toady کاسه لیس مداهنه کردن
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
suck up to some one پیش کسی خود شیرینی کردن پیش کسی چاپلوسی کردن
slaver اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
penilingus قضیب لیسی
cunnilingus فرج لیسی
cunnilinctus فرج لیسی
fellatio قضیب لیسی
sliminess چاپلوسی
obsequiousness چاپلوسی
flattery چاپلوسی
sycophancy چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی
lip service چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی
lip-service چاپلوسی
toadyism چاپلوسی
flunkeyism چاپلوسی
subservience چاپلوسی
adulation چاپلوسی
subserviency چاپلوسی
subservience or cy کمک چاپلوسی
blarney چاپلوسی مداهنه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
grease چاپلوسی روغن زدن
cajoled گول زدن چاپلوسی
play up to someone <idiom> با چاپلوسی سودبدست آوردن
cajoles گول زدن چاپلوسی
cajoling گول زدن چاپلوسی
double talk چاپلوسی و زبان بازی
greasing چاپلوسی روغن زدن
greased چاپلوسی روغن زدن
cajole گول زدن چاپلوسی
courtliness نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
cotyla کاسه
craniums کاسه سر
lump sum یک کاسه
cupule کاسه
pappus کاسه گل
in a lump sum یک کاسه
cranium کاسه سر
bowl کاسه
bowls کاسه
crania کاسه سر
lump sums یک کاسه
calyx کاسه گل
messmate هم کاسه
socket کاسه
sockets کاسه
skull کاسه سر
skulls کاسه سر
chalice کاسه
chalices کاسه
mazard کاسه
drinking cup کاسه
calycle کاسه گل
calix کاسه گل
stuffing box کاسه نمد
lickspittle کاسه لیس
patellae کاسه زانو
kneecap کاسه زانو
kneecaps کاسه زانو
kegler کاسه ساز
bowls کاسه رهنما
patella کاسه زانو
corolla جام گل کاسه گل
craniography شرح کاسه سر
socket کاسه چشم
socket کاسه بندگاه
lickspittle کاسه لیس
kneepan کاسه زانو
cup seal بوبند کاسه
eye socket کاسه چشم
kiss-ass [American E] کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
husks غلاف یا کاسه گل
bootlicker کاسه لیس
eyehole کاسه چشم
knee pan کاسه زانو
oil seal کاسه نمد
knee cap کاسه زانو
arse-licker کاسه لیس
cranial nerve عصب کاسه سر
brainpan کاسه مغز
fawner کاسه لیس
toady کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
sealings کاسه نمدها
suck-up کاسه لیس
scal کاسه نمد
ball bearings کاسه ساچمه
yes-man کاسه لیس
bowl کاسه رهنما
ball bearing کاسه ساچمه
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
eye sockets کاسه چشم
scutum کاسه زانو
minion کاسه لیس
turtleback کاسه پشت
flower cup غلاف کاسه گل
eager beaver کاسه گرم تر از اش
hard shell کاسه دار
sockets کاسه بندگاه
husk غلاف یا کاسه گل
glene کاسه مفصل
glene کاسه چشم
seal کاسه نمد
stooge کاسه لیس
doormat کاسه لیس
dipper stick کاسه بیل
seals کاسه نمد
cat's paw کاسه لیس
puppet کاسه لیس
loricate کاسه دار
porringer کاسه اش خوری
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
stifle bone کاسه زانوی اسب
housemaid's knee اماس کاسه زانو
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
calipash کاسه لاک پشت
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
inferior calyx کاسه پایین افتاده
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
porringer کلاه کاسه مانند
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
suborbital زیر کاسه چشمی
patellar مانند کاسه زانو
patellate مانند کاسه زانو
sockets سرپیچ کاسه چشم
carapace کاسه سنگ پشت
sound bow کاسه زنگ اخبار
hardshell کاسه دار سخت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
calipee کاسه زیرین لاک پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com