English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
toady کاسه لیس مداهنه کردن
Other Matches
toadyism مداهنه کاسه لیسی
to oil one's tongue مداهنه کردن
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
fawning مداهنه
greasing مداهنه
greased مداهنه
glozing مداهنه
obsequiousness مداهنه
grease مداهنه
unction مرهم مداهنه
fawningly مداهنه کنان
fawning مداهنه کننده
blarney چاپلوسی مداهنه
glozingly ازروی مداهنه
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
unctuous چرب و نرم مداهنه امیز
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
mazard کاسه
messmate هم کاسه
drinking cup کاسه
lump sum یک کاسه
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
lump sums یک کاسه
calix کاسه گل
crania کاسه سر
cranium کاسه سر
cotyla کاسه
bowls کاسه
sockets کاسه
socket کاسه
chalices کاسه
chalice کاسه
skulls کاسه سر
skull کاسه سر
craniums کاسه سر
pappus کاسه گل
in a lump sum یک کاسه
bowl کاسه
cupule کاسه
arse-licker کاسه لیس
craniography شرح کاسه سر
lickspittle کاسه لیس
hard shell کاسه دار
stuffing box کاسه نمد
seals کاسه نمد
seal کاسه نمد
corolla جام گل کاسه گل
loricate کاسه دار
dipper stick کاسه بیل
ball bearing کاسه ساچمه
cranial nerve عصب کاسه سر
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
husk غلاف یا کاسه گل
bowls کاسه رهنما
brainpan کاسه مغز
socket کاسه بندگاه
sealings کاسه نمدها
scutum کاسه زانو
eyehole کاسه چشم
socket کاسه چشم
scal کاسه نمد
porringer کاسه اش خوری
bowl کاسه رهنما
parasitism کاسه لیسی
sockets کاسه بندگاه
patella کاسه زانو
patellae کاسه زانو
eager beaver کاسه گرم تر از اش
glene کاسه چشم
glene کاسه مفصل
ball bearings کاسه ساچمه
kneecaps کاسه زانو
kneecap کاسه زانو
oil seal کاسه نمد
flower cup غلاف کاسه گل
bootlicker کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
toady کاسه لیس
fawner کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
doormat کاسه لیس
stooge کاسه لیس
knee pan کاسه زانو
minion کاسه لیس
puppet کاسه لیس
knee cap کاسه زانو
kegler کاسه ساز
turtleback کاسه پشت
husks غلاف یا کاسه گل
cup seal بوبند کاسه
suck-up کاسه لیس
kneepan کاسه زانو
eye sockets کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
lickspittle کاسه لیس
yes-man کاسه لیس
sockets سرپیچ کاسه چشم
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
carapace کاسه سنگ پشت
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
patellar مانند کاسه زانو
calipash کاسه لاک پشت
housemaid's knee اماس کاسه زانو
suborbital زیر کاسه چشمی
patellate مانند کاسه زانو
stifle bone کاسه زانوی اسب
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
hardshell کاسه دار سخت
porringer کلاه کاسه مانند
inferior calyx کاسه پایین افتاده
sound bow کاسه زنگ اخبار
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
calipee کاسه زیرین لاک پشت
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> همان آش است و همان کاسه .
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com