English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
Search result with all words
inferior calyx کاسه پایین افتاده
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
Other Matches
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
socket کاسه
calix کاسه گل
lump sums یک کاسه
pappus کاسه گل
cotyla کاسه
bowl کاسه
cupule کاسه
bowls کاسه
mazard کاسه
in a lump sum یک کاسه
chalices کاسه
drinking cup کاسه
messmate هم کاسه
craniums کاسه سر
skull کاسه سر
sockets کاسه
cranium کاسه سر
crania کاسه سر
lump sum یک کاسه
skulls کاسه سر
chalice کاسه
toady کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
fawner کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
cup seal بوبند کاسه
bowls کاسه رهنما
ball bearings کاسه ساچمه
ball bearing کاسه ساچمه
stooge کاسه لیس
doormat کاسه لیس
puppet کاسه لیس
minion کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
scutum کاسه زانو
patella کاسه زانو
dipper stick کاسه بیل
lickspittle کاسه لیس
kneecaps کاسه زانو
loricate کاسه دار
kneecap کاسه زانو
kneepan کاسه زانو
knee pan کاسه زانو
knee cap کاسه زانو
eye socket کاسه چشم
scal کاسه نمد
kegler کاسه ساز
suck-up کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
eye sockets کاسه چشم
patellae کاسه زانو
husk غلاف یا کاسه گل
bowl کاسه رهنما
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
brainpan کاسه مغز
seals کاسه نمد
seal کاسه نمد
oil seal کاسه نمد
flower cup غلاف کاسه گل
stuffing box کاسه نمد
eyehole کاسه چشم
eager beaver کاسه گرم تر از اش
sockets کاسه بندگاه
socket کاسه بندگاه
socket کاسه چشم
turtleback کاسه پشت
husks غلاف یا کاسه گل
corolla جام گل کاسه گل
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
cranial nerve عصب کاسه سر
parasitism کاسه لیسی
craniography شرح کاسه سر
sealings کاسه نمدها
glene کاسه چشم
porringer کاسه اش خوری
glene کاسه مفصل
yes-man کاسه لیس
hard shell کاسه دار
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
sockets سرپیچ کاسه چشم
patellate مانند کاسه زانو
toadyism مداهنه کاسه لیسی
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
suborbital زیر کاسه چشمی
calipash کاسه لاک پشت
carapace کاسه سنگ پشت
housemaid's knee اماس کاسه زانو
patellar مانند کاسه زانو
porringer کلاه کاسه مانند
sound bow کاسه زنگ اخبار
hardshell کاسه دار سخت
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
stifle bone کاسه زانوی اسب
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
calipee کاسه زیرین لاک پشت
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
toady کاسه لیس مداهنه کردن
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
down stairs پایین
below پایین
lower پایین تر
bal از مچ پا به پایین
submiss پایین
tailwater پایین اب
de- پایین
subteen پایین تر از سن 31
lowers پایین تر
lowering پایین تر
bottom پایین
dowm پایین
low پایین
vide infara پایین
lowered پایین تر
bottoms پایین
infara پایین تر
infara پایین
hypogenous پایین رو
below <adv.> در پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
sub- یا پایین تر
beneath پایین تر
beneath پایین
down پایین
low level پایین
hereafter <adv.> در پایین
lower most پایین تر
short پایین تر
shorter پایین تر
shortest پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
underneath پایین
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
further down پایین تر
flattest پایین
subatmospheric پایین تر از جو
lower پایین
flat پایین
shitu پایین
lower limit حد پایین
lower limit کران پایین
on the down grade پایین رونده
down current جریان رو به پایین
low resolution وضوح پایین
lowpass پایین گذار
low resolution تفکیک پایین
catabatic پایین اینده
down draft جریان رو به پایین
to bring down پایین اوردن
to set down پایین اوردن
to beat down پایین اوردن
low pass پایین گذر
low order مرتبه پایین
low order پایین رتبه
overhand از پایین ببالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com