Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (4 milliseconds)
English
Persian
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
Other Matches
he that will not when he may when he will he shall have nay
<proverb>
چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
i wish i might speak
کاش می توانستم سخن بگویم
if i see him
اگر او را ببینم
i know that place by sight
ببینم می شناسم
Well discuss it at dinner.
سرت رابلند کن ببینم
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ببینم.
we shall see
تا ببینم بعد معلوم میشود
May I see the room?
آیا میتوانم اتاق را ببینم؟
Tell me how you escaped?
بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
her
اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
out with him
اورا بیرون کنید
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
we must see what can be done
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com