English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
Other Matches
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
flotsam and jetsam کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
prize کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
overboard بدریا
fettling شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
to shoot nexus دل بدریا زدن
happy-go-lucky دل بدریا زدن
sea girt محاط بدریا
pushful دل بدریا زدن
seafronts مشرف بدریا
seafront مشرف بدریا
long shore وابسته بدریا کنار
diadromous مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
boat train [خط ] قطار با ارتباط به کشتی [برای سفر]
jettisons به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
voyage charter اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
jettison به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoned به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
barrier light نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
loss leader کالایی که با قیمت پایین
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader کالایی که با ضرر فروخته میشود
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
revenue cutter کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
public good کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
to launch a product with much fanfare کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
duopoly وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading articles کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
lagan کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
over production عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
short lot کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
cartel اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartels اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
brand loyalty وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
loss leader بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
sailings با کشتی حمل کردن
sailed با کشتی حمل کردن
imbark در کشتی سوار کردن
to take ship با کشتی حمل کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
sail با کشتی حمل کردن
commissioning the ship فعال کردن کشتی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
time charter کرایه کردن موقت کشتی
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
to go for a sail با کشتی بادی سفریاگردش کردن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
cargo documentation بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
circumnavigate دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
to sail [for] با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
keel حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wrecking لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
wreck لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
keels حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to heave a ship down کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
impact shipment کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
interchanging مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
hunter track مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
balancing حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
to pine for home دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com