English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
jetsam کالای اب اورد
Search result with all words
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
Other Matches
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
moraine یخ اورد
souvenir ره اورد
souvenirs ره اورد
antagonists هم اورد
gifts ره اورد
gift ره اورد
antagonist هم اورد
corrival هم اورد
supplement پس اورد هم اورد
supplemented پس اورد هم اورد
competitors هم اورد
rivalling هم اورد
rivalled هم اورد
rivaling هم اورد
rivaled هم اورد
competitor هم اورد
flotsam اب اورد
rival هم اورد
rivals هم اورد
supplements پس اورد هم اورد
supplementing پس اورد هم اورد
consequence دست اورد
adversaries مبارز هم اورد
presents ره اورد اهداء
consequences دست اورد
sizes بر اورد کردن
size بر اورد کردن
grievous اندوه اورد
present ره اورد اهداء
result دست اورد
resulted دست اورد
resulting دست اورد
presented ره اورد اهداء
presenting ره اورد اهداء
he called his kindred together خوبشاوندان خودرافراهم اورد
snowdrifts برف باد اورد
snowdrift برف باد اورد
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
gruesomely چنانکه وحشت اورد
perniciously چنانکه زیان اورد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
he brought more money باز پول اورد
funnily چنانکه خنده اورد
nauseant دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
epispastic مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money قدری دیگر پول اورد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
he lined up his men مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
can one p a soul out of hell? ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
scissors سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
an ovoviviparous animal جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
probabiliorism عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
hard contact printing چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
bogota نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
consigned inventory کالای امانی
consumer brand کالای پر مصرف
consumer's goods کالای مصرفی
final goods کالای نهائی
flotsam کالای اب اورده
delivery کالای ارسالی
consignment کالای ارسالی
dead stock کالای بنجل
easy commodity کالای نا مرغوب
economic good کالای اقتصادی
end item کالای ضروری
class ii property کالای طبقه 2
bonded good کالای گمرکی
class i property کالای طبقه 1
business goods کالای تولیدی
shipment [American] کالای ارسالی
fakement کالای قلب
smuggled merchandise کالای قاچاق
in wards کالای رسیده
inferior good کالای پست
knit goods کالای کش بافت
labeled cargo کالای ویژه
smuggled goods کالای قاچاق
luxury good کالای لوکس
scaron کالای کمیاب
purpose made کالای سفارشی
naval stores کالای دریایی
normal good کالای معمولی
stolen goods کالای مسروقه
the goods in question کالای موردبحث
wage good کالای مزدی
free good کالای رایگان
frustrated cargo کالای سرگردان
frustrated cargo کالای متروکه
general cargo کالای معمولی
giffen good کالای گیفن
Contraband goods. کالای قا چاق
rip-offs کالای قلابی
rip-off کالای قلابی
goods afloat کالای در راه
limited editions کالای محدود
limited edition کالای محدود
normal good کالای عادی
contraband کالای قاچاق
importing کالای وارده
imported کالای وارده
imported کالای رسیده
shoddy کالای تقلبی
import کالای وارده
commodity کالای مصرفی
import کالای رسیده
merchandise کالای تجارتی
commodities کالای مصرفی
consignments کالای امانی
consignment کالای امانی
contraband کالای غیرمجاز
staple کالای عمده
stapling کالای عمده
importing کالای رسیده
goods in pledge کالای گروی
stapled کالای عمده
consumer goods کالای مصرفی
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
perishable کالای فاسد شونده
consignment محموله کالای ارسالی
consignment کالای امانت فروش
perishable کالای سریع الفساد
swag کالای دزدیده شده
perishable کالای فاسد شدنی
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
consignments کالای امانت فروش
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
scrap heap انبار کالای قراضه
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
scrap-heap انبار کالای قراضه
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
shipment کالای در حال حمل
importable کالای قابل واردکردن
staple goods کالای بسیار ضروری
shipments کالای در حال حمل
inbound cargo کالای تخلیه نشده
pilefered shipment کالای حراج شده
finished product کالای اماده فروش
the free list صورت کالای بی گمرک
standard کالای جانشین رزمی
consignee گیرنده کالای ارسالی
consignments محموله کالای ارسالی
shipment [American] کالای ارسال شده
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
commodity market بازار کالای مصرفی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
standards کالای جانشین رزمی
consignment کالای ارسال شده
inwards واردات کالای رسیده
velveting کالای مخملی مخمل
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
stock in trade موجودی کالای مغازه
ban item کالای ممنوع الورود
dead stock کالای بدون خریدان
delivery کالای ارسال شده
ecdysiast زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
exporting بیرون بردن کالای صادره
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
exported بیرون بردن کالای صادره
export بیرون بردن کالای صادره
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
common goods کالای مورد نیاز عموم
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
shipment کالای حمل شده باکشتی
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
finish stock موجودی کالای ساخته شده
shipments کالای حمل شده باکشتی
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com