Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
dead stock
کالای بدون خریدان
Other Matches
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
prohibitive price
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
shipment
[American]
کالای ارسالی
consumer goods
کالای مصرفی
economic good
کالای اقتصادی
easy commodity
کالای نا مرغوب
flotsam
کالای اب اورده
merchandise
کالای تجارتی
goods in pledge
کالای گروی
normal good
کالای عادی
goods afloat
کالای در راه
wage good
کالای مزدی
normal good
کالای معمولی
imported
کالای رسیده
imported
کالای وارده
importing
کالای رسیده
luxury good
کالای لوکس
importing
کالای وارده
naval stores
کالای دریایی
contraband
کالای غیرمجاز
stolen goods
کالای مسروقه
import
کالای وارده
final goods
کالای نهائی
end item
کالای ضروری
labeled cargo
کالای ویژه
contraband
کالای قاچاق
giffen good
کالای گیفن
the goods in question
کالای موردبحث
general cargo
کالای معمولی
frustrated cargo
کالای متروکه
fakement
کالای قلب
frustrated cargo
کالای سرگردان
import
کالای رسیده
free good
کالای رایگان
consumer's goods
کالای مصرفی
inferior good
کالای پست
staple
کالای عمده
jetsam
کالای اب اورد
bonded good
کالای گمرکی
stapled
کالای عمده
stapling
کالای عمده
consumer brand
کالای پر مصرف
limited edition
کالای محدود
class ii property
کالای طبقه 2
Contraband goods.
کالای قا چاق
class i property
کالای طبقه 1
purpose made
کالای سفارشی
shoddy
کالای تقلبی
rip-offs
کالای قلابی
rip-off
کالای قلابی
business goods
کالای تولیدی
limited editions
کالای محدود
consigned inventory
کالای امانی
commodity
کالای مصرفی
commodities
کالای مصرفی
consignment
کالای ارسالی
knit goods
کالای کش بافت
in wards
کالای رسیده
scaron
کالای کمیاب
smuggled goods
کالای قاچاق
dead stock
کالای بنجل
consignments
کالای امانی
smuggled merchandise
کالای قاچاق
consignment
کالای امانی
delivery
کالای ارسالی
shipment
کالای در حال حمل
scrap-heap
انبار کالای قراضه
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
inwards
واردات کالای رسیده
scrap heap
انبار کالای قراضه
we d. in silks
ما کالای ابریشمی میفروشیم
perishable
کالای سریع الفساد
velveting
کالای مخملی مخمل
consignments
محموله کالای ارسالی
inbound cargo
کالای تخلیه نشده
consignment
کالای امانت فروش
consignment
محموله کالای ارسالی
shipments
کالای در حال حمل
perishable
کالای فاسد شونده
importable
کالای قابل واردکردن
perishable
کالای فاسد شدنی
consignments
کالای امانت فروش
standards
کالای جانشین رزمی
pilefered shipment
کالای حراج شده
the free list
صورت کالای بی گمرک
swag
کالای دزدیده شده
consignee
گیرنده کالای ارسالی
commodity market
بازار کالای مصرفی
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
secondary item
کالای تدارکاتی فرعی
ban item
کالای ممنوع الورود
staple goods
کالای بسیار ضروری
stock in trade
موجودی کالای مغازه
permit goods coveredby
کالای موضوع پروانه
shipment
[American]
کالای ارسال شده
r. ofanyone's chattles
پس دادن کالای کسی
standard
کالای جانشین رزمی
wreckage
کالای بازیافتی از کشتی و.....
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
finished product
کالای اماده فروش
delivery
کالای ارسال شده
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
consignment
کالای ارسال شده
shipments
کالای حمل شده باکشتی
ship ton
وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
jettison
بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning
بدریا ریزی کالای کشتی
stockists
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
stockist
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
common goods
کالای مورد نیاز عموم
export
بیرون بردن کالای صادره
exported
بیرون بردن کالای صادره
bulk cargo
کالای بسته بندی نشده
finish stock
موجودی کالای ساخته شده
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
pilefered shipment
کالای فرسوده حراج شده
jettisoned
بدریا ریزی کالای کشتی
contract shipment number
شماره بارنامه کالای ارسالی
jettisons
بدریا ریزی کالای کشتی
ware
کالای فروشی پرهیز کردن از
wares
کالای فروشی پرهیز کردن از
ocean manifest
بارنامه حمل کالای دریایی
shipment
کالای حمل شده باکشتی
exporting
بیرون بردن کالای صادره
merchandies
معامله کردن کالای تجارتی
sea borne goods
کالای حمل شده بوسیله دریا
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
exclusion principle
درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
to take inventory
صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
bulk carrier
کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carriers
کشتی که کالای فله حمل مینماید
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
wreckage piece
تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
inbound cargo
کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
Do you have nothing to declare?
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
shipment
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
bulk carrier
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
back order
قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
bulk carriers
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
dock warrant
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
shipments
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
tie in sales
فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
stapled
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
stapling
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
staple
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
obligated stocks
کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
wreck
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
wrecks
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
tie in
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-in
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-ins
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
launching
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launched
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launch
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
lead time
مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
launches
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
salvages
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
break up value
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
salvaging
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
slot machines
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com