English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
perishable کالای سریع الفساد
Other Matches
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
speedy سریع السیر سریع
speediness سریع السیر سریع
fakement کالای قلب
shoddy کالای تقلبی
stolen goods کالای مسروقه
end item کالای ضروری
shipment [American] کالای ارسالی
luxury good کالای لوکس
economic good کالای اقتصادی
consignment کالای ارسالی
free good کالای رایگان
consignment کالای امانی
consignments کالای امانی
labeled cargo کالای ویژه
final goods کالای نهائی
frustrated cargo کالای سرگردان
commodities کالای مصرفی
commodity کالای مصرفی
delivery کالای ارسالی
dead stock کالای بنجل
normal good کالای عادی
consumer goods کالای مصرفی
business goods کالای تولیدی
jetsam کالای اب اورد
wage good کالای مزدی
flotsam کالای اب اورده
rip-offs کالای قلابی
rip-off کالای قلابی
limited editions کالای محدود
merchandise کالای تجارتی
normal good کالای معمولی
class i property کالای طبقه 1
staple کالای عمده
naval stores کالای دریایی
stapled کالای عمده
stapling کالای عمده
consumer's goods کالای مصرفی
the goods in question کالای موردبحث
bonded good کالای گمرکی
purpose made کالای سفارشی
consumer brand کالای پر مصرف
consigned inventory کالای امانی
class ii property کالای طبقه 2
Contraband goods. کالای قا چاق
limited edition کالای محدود
inferior good کالای پست
giffen good کالای گیفن
smuggled goods کالای قاچاق
imported کالای وارده
scaron کالای کمیاب
contraband کالای غیرمجاز
importing کالای رسیده
contraband کالای قاچاق
importing کالای وارده
goods afloat کالای در راه
goods in pledge کالای گروی
general cargo کالای معمولی
knit goods کالای کش بافت
in wards کالای رسیده
frustrated cargo کالای متروکه
smuggled merchandise کالای قاچاق
easy commodity کالای نا مرغوب
import کالای رسیده
import کالای وارده
imported کالای رسیده
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
ban item کالای ممنوع الورود
the free list صورت کالای بی گمرک
perishable کالای فاسد شدنی
commodity market بازار کالای مصرفی
perishable کالای فاسد شونده
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
inbound cargo کالای تخلیه نشده
r. ofanyone's chattles پس دادن کالای کسی
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
we d. in silks ما کالای ابریشمی میفروشیم
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
pilefered shipment کالای حراج شده
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
velveting کالای مخملی مخمل
standard کالای جانشین رزمی
staple goods کالای بسیار ضروری
shipment کالای در حال حمل
consignments محموله کالای ارسالی
importable کالای قابل واردکردن
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
consignment کالای امانت فروش
consignment محموله کالای ارسالی
inwards واردات کالای رسیده
shipments کالای در حال حمل
delivery کالای ارسال شده
shipment [American] کالای ارسال شده
stock in trade موجودی کالای مغازه
scrap heap انبار کالای قراضه
consignments کالای امانت فروش
standards کالای جانشین رزمی
consignee گیرنده کالای ارسالی
dead stock کالای بدون خریدان
swag کالای دزدیده شده
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
consignment کالای ارسال شده
scrap-heap انبار کالای قراضه
finished product کالای اماده فروش
exporting بیرون بردن کالای صادره
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
shipments کالای حمل شده باکشتی
shipment کالای حمل شده باکشتی
export بیرون بردن کالای صادره
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
pilefered shipment کالای فرسوده حراج شده
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
exported بیرون بردن کالای صادره
bulk cargo کالای بسته بندی نشده
finish stock موجودی کالای ساخته شده
merchandies معامله کردن کالای تجارتی
contract shipment number شماره بارنامه کالای ارسالی
common goods کالای مورد نیاز عموم
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
ocean manifest بارنامه حمل کالای دریایی
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
Do you have nothing to declare? آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
complete substitution وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
exclusion principle درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
to take inventory صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
tie in sales فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
stapling کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
stapled کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
bulk carriers وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
staple کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
wreck کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
launching جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launches جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
tie-ins فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
launched جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launch جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
tie in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
lead time مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
panopticon نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
slot machines ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
slot machine ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
income velocity دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
particular lien حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
buyer's over حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
owelty سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
delivered at frontier یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
rapid سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com