English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
perishable کالای فاسد شونده
Other Matches
perishable کالای فاسد شدنی
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
villainous فاسد
corrupted فاسد
untoward فاسد
corrupt فاسد
defective فاسد
rotten فاسد
sedition فاسد
abandoned فاسد
immoral فاسد
irregular فاسد
gamy فاسد
gamey فاسد
dissolute فاسد
corrupts فاسد
peccant فاسد
corrupting فاسد
sinister فاسد
reechy فاسد
roue فاسد
rammish فاسد
rantipole فاسد
depraved فاسد
reprobatory فاسد
perverse فاسد
vicious فاسد
spoilt فاسد
reprobates فاسد
reprobate فاسد
putrid فاسد
peat زن فاسد
heretics فاسد العقیده
vendable پولکی فاسد
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
rankly بطور فاسد
putrefactive فاسد کننده
heretic فاسد العقیده
depraver فاسد کننده
vitiating فاسد شدن
vendible پولکی فاسد
eroding فاسد شدن
erodes فاسد شدن
vitiate فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
vitiated فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
ruin فاسد کردن
ruining فاسد کردن
disintegrate فاسد شدن
disintegrates فاسد شدن
spoils فاسد کردن
eroded فاسد شدن
erode فاسد شدن
invalid نامعتبر فاسد
invalids نامعتبر فاسد
spoil فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
disintegrating فاسد شدن
spoiling فاسد کردن
ruins فاسد کردن
invalid sale بیع فاسد
fox wood چوب فاسد
harlot فاسد الاخلاق
imperishable فاسد نشدنی
corrupt فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
highest اندکی فاسد
spoiler فاسد سازنده
corrupts فاسد کردن
viciously بطور فاسد
rotter ادم فاسد
harlots فاسد الاخلاق
addle گندیده فاسد
invalid contract عقد فاسد
rake بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
foxed فاسد شده
cankery فاسد کننده
addle فاسد شدن
high اندکی فاسد
highs اندکی فاسد
addle فاسد کردن
rotters ادم فاسد
degenerative فاسد کننده
deprave فاسد کردن
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
to be off [British E] فاسد شدن
corrosive فاسد کننده
decomposable فاسد شدنی
love alce ادم فاسد
to go to the bad فاسد شدن
vile فاسد بداخلاق
to be spoiled فاسد شدن
to be off [British E] فاسد کردن
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
to be spoiled فاسد کردن
incorruptible فاسد نشدنی
perishable فاسد شدنی
maladies فاسد شدگی بیماری
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
malady فاسد شدگی بیماری
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
scurvied دارای خون فاسد
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
putridly بطور گندیده یا فاسد
putrefies پوسیدن فاسد شدن
putrefy پوسیدن فاسد شدن
putrefying پوسیدن فاسد شدن
inquinate فاسد یا پلید کردن
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
consumable stores مواد فاسد شدنی
rancid باد خورده فاسد
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
ruins از بین رفتن فاسد شدن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decay فاسد شدن تنزل کردن
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
decays فاسد شدن تنزل کردن
crumblings فاسد شده زوال یافته
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
ruin از بین رفتن فاسد شدن
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
limited editions کالای محدود
commodity کالای مصرفی
business goods کالای تولیدی
flotsam کالای اب اورده
shoddy کالای تقلبی
stolen goods کالای مسروقه
bonded good کالای گمرکی
smuggled merchandise کالای قاچاق
final goods کالای نهائی
consignment کالای امانی
consignments کالای امانی
smuggled goods کالای قاچاق
rip-offs کالای قلابی
commodities کالای مصرفی
consumer brand کالای پر مصرف
rip-off کالای قلابی
scaron کالای کمیاب
fakement کالای قلب
economic good کالای اقتصادی
wage good کالای مزدی
easy commodity کالای نا مرغوب
end item کالای ضروری
frustrated cargo کالای سرگردان
dead stock کالای بنجل
consumer goods کالای مصرفی
consumer's goods کالای مصرفی
limited edition کالای محدود
consigned inventory کالای امانی
the goods in question کالای موردبحث
stapling کالای عمده
stapled کالای عمده
class ii property کالای طبقه 2
class i property کالای طبقه 1
staple کالای عمده
purpose made کالای سفارشی
contraband کالای غیرمجاز
imported کالای رسیده
imported کالای وارده
importing کالای رسیده
importing کالای وارده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com